خلیفه زمینى قادر بر تحمل و ایفاى آن است و این مصلحت بسیار ارزنده و بزرگ است، بطورى که مفسده فساد و سفک دماء را جبران مىکند، ابتداء در پاسخ ملائکه فرمود: (من می دانم آنچه را که شما نمی دانید)، و در نوبت دوم، بجاى آن جواب، این طور جواب می دهد: که (آیا به شما نگفتم من غیب آسمانها و زمین را بهتر می دانم؟) و مراد از غیب، همان اسماء است، نه علم آدم به آن اسماء، چون ملائکه اصلا اطلاعى نداشتند از این که در این میان اسمایى هست، که آنان علم بدان ندارند، ملائکه این را نمی دانستند، نه این که از وجود اسماء اطلاع داشته، و از علم آدم به آنها بى اطلاع بودهاند، و گر نه جا نداشت خداى تعالى از ایشان از اسماء بپرسد، و این خود روشن است، که سؤال نامبرده بخاطر این بوده که ملائکه از وجود اسماء بى خبر بودهاند.
و گر نه حق مقام، این بود که به این مقدار اکتفاء کند، که به آدم بفرماید: (ملائکه را از اسماء آنان خبر بده)، تا متوجه شوند که آدم علم به آنها را دارد، نه این که از ملائکه بپرسد که اسماء چیست؟
پس این سیاق بما مىفهماند: که ملائکه ادعاى شایستگى براى مقام خلافت کرده، و می گفتند آدم این شایستگى را ندارد، و چون لازمه این مقام آنست که خلیفه اسماء را بداند، خداى تعالى از ملائکه از اسماء پرسید، و آنها اظهار بى اطلاعى کردند، و چون از آدم پرسید، و جواب داد به این وسیله لیاقت آدم براى کسب این مقام، و عدم لیاقت فرشتگان ثابت گردید.
نکته دیگر این که، خداى سبحان دنباله سؤال خود، این جمله را اضافه فرمود (إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ، اگر راستگو هستید)، و این جمله اشعار دارد بر این که ادعاى ملائکه ادعاى صحیحى نبوده؛ چون چیزى را ادعا کردهاند که لازمهاش داشتن علم است.[4]
از مطالب بالا روشن شد؛ چون ملائکه مقام معلوم دارند، و هر چه دارند به صورت بالفعل است، و از استعداد تهی هستند، امکان تغییر و تحول در آنها وجود ندارد، نه منع الهی که با جود منافات داشته باشد؛ یعنی داشتن تمام مراتب کمال با حضور در جهان مادی همراه است و راه دیگری ندارد و عدم تعلیم به دلیل نبودن مقتضی است؛برای ملائکه تحمل چنین مقامی امکان نداشت؛ ولی انسان هر چند از نظر فعلیت محدود است ولی از نظر قابلیت نا محدود است، به این جهت توانایی دریافت علومی را داشت که ملائکه توان تحمل آن علوم را نداشتند.
[1] الصافات : 164 وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ
[2] این مطلب از حدیث معرفت نفس که مضمونش این است که هر کس خود را شناخت پروردگار خود را شناخته، استفاده می شود
[3] طباطبایی، سید محمد حسین، نهایة الحکمة، ص 317،موسسه نشر اسلامی، قم،
[4] موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، ج1، ص180، چاپ پنجم،دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش.(با تلخیص)
مجمع جهانی شیعه شناسی
آخرین نظرات