شست پا
ترکش خورده بود روي پاش. 4 تا انگشتش کامل رفته بود. فقط شست پاش مونده بود. مي گفت اين يکي رو نزده اند؛ گذاشتند که موقع سجده بگذارمش روي زمين!
سجده که مي رفت خنده دار بود. سه تا انگشت رو مي گذاشت روي زمين؛ يکي از پاي قلم شده اش، دو تا از پاي سالمش. بهش گفتم: مگه نبايد فقط شست پامون روي زمين باشه؟ گفت: شست پات رو بگذار. بقيه رو گذاشتي گذاشتي، نگذاشتي نگذاشتي.
? عروة الوثقي، ج 1، سجود، مسأله 7 و أجوبة الاستفتائات مقام معظم رهبري، 496.
[کتاب «دو رکعت قصه» ؛ رسول نقي ئي؛ صفحه 104]
آخرین نظرات