يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِيَّ بْنَ مُوسي اَيهَا الرِّضا يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِاِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
آمدم اي شاه پناهم بده
خط اماني زگناهم بده
اي حرمت ملجاء درماندگان
دور مران از درُ راهم بده
در شب اول كه بقبرم نهند
نور بدان شام سياهم بده
اي كه عطا بخش همه عالمي
جمله حاجات مرا هم بده (23)
(آقا امام رضا عليه السلام ) فرمود: اباصلت من توي مجلس مامون مي روم ، اگر ديدي بيرون آمدم عبا بر سر كشيدم ، ديگه با من حرف نزن ، اباصلت ميگه : آقا رفت توي مجلس مامون طولي نكشيد بيرون آمد، ديدم حالش منقلب است ، عبايش راروي سرش انداخته …
داخل خانه شد، صدا زد: اباصلت در خانه را ببند… در اتاق را ببند… فرشها را جمع كن … مي خواهم غريبانه جان بدم، اباصلت ميگه: درِ خانه را بستم ، درِ اتاقُ بستم گاهي مي آمدم ، توي اطاق نگاه ميكردم، مي ديدم آقا مثل شخص مار گزيده به خودش مي پيچد، هي بلند ميشه ، هي ميشينه، يك وقت ديدم آقا بي اختيار به زمين افتاد.
آمدم توي صحن خانه - ناراحت بودم ، يك وقت ديدم يك آقازاده اي 7 - 8 ساله اي آن گوشه حياط پيداش شد، دويدم جلو، آقاجان من كه در را بسته بودم ، شما از كجا آمديد؟! صدا زد: اباصلت بابام كجاست ؟ آن قادري كه مرا از مدينه به يك چشم بهم زدن به طوس رسانده قدرت داره كه از در بسته هم مرا وارد خانه كند، آمد طرف حجره آقا، من دنبال سر آقازاده آمدم : رفتم ببينم اين پدر و پسر وقت ملاقات چه مي كنند.
ميگه : يك وقت تا وارد حجره شد، ديدم امام رضا عليه السلام بلند شد بچه اش جواد را بغل كرد ميوه دلش، پاره تنش را دو سال نديده ، مي گه : آمدم سر به ديوار گذاشتم داخل خانه زار زار گريه مي كردم، طولي نكشيد يك وقت ديدم آقازاده آمد، اما حالش پريشان است . گفتم : آقاجان چرا ناراحتي ؟!
صدا زد: اباصلت بابام از دنيا رفت .(24)
(نوحه و سينه زني )
اسلام اي شهيد خراسان
اي پناه دل بي پناهان
اي گل پرپر باغ حيدر
پاره قلب موسي بن جعفر
اي رضا جان ، اي رضا جان ، اي رضا جان
تو جگر گوشه مرتضايي
تو علي بن موسي الرضايي
جان زهرا و جان جوادت
وقت مردن ز ما كن عيادت
اي رضا جان ، اي رضا جان ، اي رضا جان
مصطفي را تو نور دو عيني
حافظ خون سرخ حسيني
يك نظر كن بر اين قلب خسته
جان زهراي پهلو شكسته
اي رضا جان ، اي رضا جان ، اي رضا جان ،(25)
موضوعات: "روضه" یا "توسل"
يا اَبَا الْقاسِمِ يا رَسُولَ اللهِ يا اِمامَ الرَّحْمَةِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ. اي دل بيا كه موسم آه و فغان رسيد يعني عزاي خاتم پيغمبران رسيد اسلام خوار و عزّت ايمان به باد رفت از اين مصيبتي كه به اسلاميان رسيد خدا لعنت كند آن زن يهوديه اي را كه توي غذاي پيغمبر زهر ريخت ، آخر اين چه زهري بود كه پيغمبر را آب كرد و توي بستر انداخت و هي بهوش ميايد و هي از هوش ميرود . آقا رسول اللّه صدا زد: همه از اطاق بيرون بروند، به ام سلمه فرمود: دم در اطاق بايست، نگذار كسي وارد اطاق بشود. صدا زد: يا علي نزديك من بيا، ميخواهم با تو خداحافظي كنم، آخر وقت وداع است. بعد دست نور ديدهاش زهراJ را گرفت به سينهاش چسباند، دست برادرش علي عليه السلام را گرفت، همينطور توي صورت علي و زهرا علياه السلام نگاه ميكرد و قطرات اشك از چشمهاي مباركش ميريخت، ميخواست حرف بزند، بعض راه گلويش را ميگرفت و نميتوانست صحبت كند. صداي گريه اهلبيت بلند شد. علي عليه السلام سر پيغمبر را توي دامنش گذاشت، بي بي فاطمه س صدا زد؛ يا رسول اللّه با گريه ات دلم را پاره پاره كردي، جگرم را سوزاندي، سينه پرحسرتم را آتش زدي، پيغمبر بي بي را به سينه اش چسباند و صورت فاطمه س را ميبوسيد و گريه ميكرد. امام حسن و امام حسين عليهم السلام را توي بغلش گرفت و صداي الوداع الوداع، و گريه و شيون الوداع از زمين و آسمان بلند بود…(1) يك قدم بريم كربلا، آي گرفتارها، آه من بميرم براي آن دختري كه خواست با بدن پدرش حسين خداحافظي كند، خودش را انداخت روي بدن پاره پاره پدرش حسين ع … آمد صورت پدرش را ببوسد ديد پدرش سر در بدن ندارد…(2) (نوحه و سينه زني ) در ماتم ختم رُسل عالم گرفته مولا اميرالمؤمنين ماتم گرفته گم گشته در غبار غم شهر مدينه مولا علي بر سر زند، زهرا به سينه خيز و نظر كن بر حسن يا رسول اللّه لبهاي او را بوسه زن يا رسول اللّه خيز و حسنينت را بگير همچو جان در بر زيرگلويش را ببوس يكبار ديگر ديدي چگونه داده شد اجر پيغمبر بيت الولا آتش گرفت اللّه اكبر آتش كشد از خانه مولا زبانه صاحب عزا را مي زنند با تازيانه
يا اَبا مُحَمَّد يا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ اَيهَا الُْمجْتَبي يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِاِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ، يا رب امام مجتبي مسموم كين شد قلب شريفش پاره اندر راه دين شد آمد ببالينش حسين با چشم گريان زينب از اين ماتم شده زار و پريشان اندر جنان زهرا سيه پوش و غمين است بهر حسن افسرده و زار و حزين است هر مردي تو زندگيش هر دردي داشته باشه ، اول زنش خبردار مي شه ، من بميرم براي امام حسن عليه السلام كه توي خانه اش هم غريب بوده ، يك وقت صدا زد، كنيزها بگوئيد زينبم بيايد، بي بي آمد، صدا زد: حسنم چه شده ؟ فرمود: خواهرم ، حالم منقلب است ، برو زود حسينم را خبر كن . بي بي آمد توي محله بني هاشم ، دراين خانه رامي زند، حسينم داداش بيا، عباس بيا، عون بيا، جعفر بيا، همه بيايد، ببينيد حسنم چشه ؟ ريختند دور بسترامام حسن عليه السلام ، يك دفعه آقا صدا زد: خواهرم ، زينبم برو برام يك طشت بيار، رفت يك طشت آورد، آقا سرش را توي طشت كرد، تا سر بلند كرد ديدند پاره هاي جگرش داخل طشت است . اي اُف برتواي روزگار دو طشت به زينب نشان دادي ، ميان يك طشت پاره هاي جگر امام حسن عليه السلام ، حسيني ها بگم آتيش بگيري ، ميان يك طشت هم سربريده حسين …(8) (نوحه و سينه زني) گريه كن اي شيعه باصوت حَزَن از براي قلب سوزان حسن جعده ملعون از زهر جفا زد شرر بر جسم و جان مجتبي سوده الماس را آن بي حيا ريخت و در كام عزيز مصطفي پيش روي خواهرش با چشم تر ناله بنمود از سوز جگر پاره هاي قلب خود با صد مَحَن از دهان مي ريخت شاه مُمتحَن ديد زينب را اشاره مي كند با دو چشمانش نظاره مي كند از غم جانسوز مولانا حسن شد زمين و آسمان بيت الحزن آه و وايلا كه شد با شور و شين بي برادر شاه مظلومان حسين
متن گریز مناجاتی (گریز پانزدهم)-دعای كمیل،روضه ی امام حسن علیه السلام
(ولا تعاجلنی بالعقوبه علی ما عملته فی خلواتی من سوء فعلی و اسائتی و دوام تفریطی و جهالتی و کثرت شهواتی وغفلتی)؛خدایا! در خلوتهای خود گناه انجام داده ام .پیگیر کوتاهی و نادانی خود بوده ام و دنبال شهوترانی و غفلتم رفته ام.(فلو اطلع الیوم علی ذنبی غیرک ما فعلته…)؛خدایا!اگر کس دیگری جز تو از گناهم مطلع میشد ،ان را مرتکب نمیشدم، اما نه به خاطر انکه تو سبکترین بینندگانی ؛بلکه چون پرده پوشی. ستار العیوب و غفار الذنوبی.خدایا برد باری تو مرا بر نا فرمانیت جری کرده است.حلم شگفت انگیز تو مرا بی حیا کرده است.خدایا! بی حیایی مرا ببخش! حلم امام حسن (ع)هم شگفت انگیز است. بردباری او هم مثال زدنی است تا انجا که حلم او مروان را جری و بی حیا کرده بود.دستور داد تا جنازه امامک حسن را به جای گل باران تیر باران کردند و نگذاشتند امام حسن(ع)در حرم جدش رسول خدا دفن کنند. وقتی اتش فتنه خاموش شد و جنازه امام حسن(ع)را به سوی بقیع حرکت دادند، مروان نیز به جمع مشایعت کنندگان پیوست و تابوت امام حسن(ع) را به دوش کشید. امام حسین (ع) فرمود :ایا جنازه امام حسن را حمل میکنی؛در حالی که به خدا قسم پیوسته در حال حیات برادرم ،دل او را پر از خون کردی؟مروان گفت:من این کارها را با کسی کردم که حلم و بردباری او با کوه برابر بود.
ای زمین و اسمانها سوگوار غربتت
افتاب حنجرم سنگ مزار غربتت
شهر یثرب داغدار خاطرات رنج توست
خم شده پشت مدینه زیربار غربتت
از همه زخم زبان ،تهمت،خیانت از تو صبر
چشم تاریخ اشکبار روزگار غربتت
کاش میشد روشنای تربت پاک تو بود
چلچراغ اشک ما در شام تار غربتت
متن گریز مناجاتی (گریز پانزدهم)-دعای كمیل،روضه ی امام حسن علیه السلام
(ولا تعاجلنی بالعقوبه علی ما عملته فی خلواتی من سوء فعلی و اسائتی و دوام تفریطی و جهالتی و کثرت شهواتی وغفلتی)؛خدایا! در خلوتهای خود گناه انجام داده ام .پیگیر کوتاهی و نادانی خود بوده ام و دنبال شهوترانی و غفلتم رفته ام.(فلو اطلع الیوم علی ذنبی غیرک ما فعلته…)؛خدایا!اگر کس دیگری جز تو از گناهم مطلع میشد ،ان را مرتکب نمیشدم، اما نه به خاطر انکه تو سبکترین بینندگانی ؛بلکه چون پرده پوشی. ستار العیوب و غفار الذنوبی.خدایا برد باری تو مرا بر نا فرمانیت جری کرده است.حلم شگفت انگیز تو مرا بی حیا کرده است.خدایا! بی حیایی مرا ببخش! حلم امام حسن (ع)هم شگفت انگیز است. بردباری او هم مثال زدنی است تا انجا که حلم او مروان را جری و بی حیا کرده بود.دستور داد تا جنازه امامک حسن را به جای گل باران تیر باران کردند و نگذاشتند امام حسن(ع)در حرم جدش رسول خدا دفن کنند. وقتی اتش فتنه خاموش شد و جنازه امام حسن(ع)را به سوی بقیع حرکت دادند، مروان نیز به جمع مشایعت کنندگان پیوست و تابوت امام حسن(ع) را به دوش کشید. امام حسین (ع) فرمود :ایا جنازه امام حسن را حمل میکنی؛در حالی که به خدا قسم پیوسته در حال حیات برادرم ،دل او را پر از خون کردی؟مروان گفت:من این کارها را با کسی کردم که حلم و بردباری او با کوه برابر بود.
ای زمین و اسمانها سوگوار غربتت
افتاب حنجرم سنگ مزار غربتت
شهر یثرب داغدار خاطرات رنج توست
خم شده پشت مدینه زیربار غربتت
از همه زخم زبان ،تهمت،خیانت از تو صبر
چشم تاریخ اشکبار روزگار غربتت
کاش میشد روشنای تربت پاک تو بود
چلچراغ اشک ما در شام تار غربتت
آخرین نظرات