يا اَبَا الْقاسِمِ يا رَسُولَ اللهِ يا اِمامَ الرَّحْمَةِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ. اي دل بيا كه موسم آه و فغان رسيد يعني عزاي خاتم پيغمبران رسيد اسلام خوار و عزّت ايمان به باد رفت از اين مصيبتي كه به اسلاميان رسيد خدا لعنت كند آن زن يهوديه اي را كه توي غذاي پيغمبر زهر ريخت ، آخر اين چه زهري بود كه پيغمبر را آب كرد و توي بستر انداخت و هي بهوش ميايد و هي از هوش ميرود . آقا رسول اللّه صدا زد: همه از اطاق بيرون بروند، به ام سلمه فرمود: دم در اطاق بايست، نگذار كسي وارد اطاق بشود. صدا زد: يا علي نزديك من بيا، ميخواهم با تو خداحافظي كنم، آخر وقت وداع است. بعد دست نور ديدهاش زهراJ را گرفت به سينهاش چسباند، دست برادرش علي عليه السلام را گرفت، همينطور توي صورت علي و زهرا علياه السلام نگاه ميكرد و قطرات اشك از چشمهاي مباركش ميريخت، ميخواست حرف بزند، بعض راه گلويش را ميگرفت و نميتوانست صحبت كند. صداي گريه اهلبيت بلند شد. علي عليه السلام سر پيغمبر را توي دامنش گذاشت، بي بي فاطمه س صدا زد؛ يا رسول اللّه با گريه ات دلم را پاره پاره كردي، جگرم را سوزاندي، سينه پرحسرتم را آتش زدي، پيغمبر بي بي را به سينه اش چسباند و صورت فاطمه س را ميبوسيد و گريه ميكرد. امام حسن و امام حسين عليهم السلام را توي بغلش گرفت و صداي الوداع الوداع، و گريه و شيون الوداع از زمين و آسمان بلند بود…(1) يك قدم بريم كربلا، آي گرفتارها، آه من بميرم براي آن دختري كه خواست با بدن پدرش حسين خداحافظي كند، خودش را انداخت روي بدن پاره پاره پدرش حسين ع … آمد صورت پدرش را ببوسد ديد پدرش سر در بدن ندارد…(2) (نوحه و سينه زني ) در ماتم ختم رُسل عالم گرفته مولا اميرالمؤمنين ماتم گرفته گم گشته در غبار غم شهر مدينه مولا علي بر سر زند، زهرا به سينه خيز و نظر كن بر حسن يا رسول اللّه لبهاي او را بوسه زن يا رسول اللّه خيز و حسنينت را بگير همچو جان در بر زيرگلويش را ببوس يكبار ديگر ديدي چگونه داده شد اجر پيغمبر بيت الولا آتش گرفت اللّه اكبر آتش كشد از خانه مولا زبانه صاحب عزا را مي زنند با تازيانه
توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
آخرین نظرات