يا اَبا مُحَمَّد يا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ اَيهَا الُْمجْتَبي يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِاِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ، يا رب امام مجتبي مسموم كين شد قلب شريفش پاره اندر راه دين شد آمد ببالينش حسين با چشم گريان زينب از اين ماتم شده زار و پريشان اندر جنان زهرا سيه پوش و غمين است بهر حسن افسرده و زار و حزين است هر مردي تو زندگيش هر دردي داشته باشه ، اول زنش خبردار مي شه ، من بميرم براي امام حسن عليه السلام كه توي خانه اش هم غريب بوده ، يك وقت صدا زد، كنيزها بگوئيد زينبم بيايد، بي بي آمد، صدا زد: حسنم چه شده ؟ فرمود: خواهرم ، حالم منقلب است ، برو زود حسينم را خبر كن . بي بي آمد توي محله بني هاشم ، دراين خانه رامي زند، حسينم داداش بيا، عباس بيا، عون بيا، جعفر بيا، همه بيايد، ببينيد حسنم چشه ؟ ريختند دور بسترامام حسن عليه السلام ، يك دفعه آقا صدا زد: خواهرم ، زينبم برو برام يك طشت بيار، رفت يك طشت آورد، آقا سرش را توي طشت كرد، تا سر بلند كرد ديدند پاره هاي جگرش داخل طشت است . اي اُف برتواي روزگار دو طشت به زينب نشان دادي ، ميان يك طشت پاره هاي جگر امام حسن عليه السلام ، حسيني ها بگم آتيش بگيري ، ميان يك طشت هم سربريده حسين …(8) (نوحه و سينه زني) گريه كن اي شيعه باصوت حَزَن از براي قلب سوزان حسن جعده ملعون از زهر جفا زد شرر بر جسم و جان مجتبي سوده الماس را آن بي حيا ريخت و در كام عزيز مصطفي پيش روي خواهرش با چشم تر ناله بنمود از سوز جگر پاره هاي قلب خود با صد مَحَن از دهان مي ريخت شاه مُمتحَن ديد زينب را اشاره مي كند با دو چشمانش نظاره مي كند از غم جانسوز مولانا حسن شد زمين و آسمان بيت الحزن آه و وايلا كه شد با شور و شين بي برادر شاه مظلومان حسين
توسل به امام حسن علیه السلام
آخرین نظرات