کسی نفهمید فرمانده لشگره
” در محضــــر شهــــــید ” …
انباردارمون گفت: یه بسیجے اینجاست کہ عوض ده تا بسیجے کار مے کنہ ، میشه این نیرو رو بدے به من تا تو انبار ازش استفاده کنم؟
بهش گفتم : ڪو؟ ڪجاست؟
گفت: همـون ڪہ داره گونےها رو دوتا دوتا مےبَـره تو انبـار ،
نگاه کردم ببینم ڪیه.!!!
گونی ها جلوی صورتش بود و چهره اش دیده نمے شد.رفتم نزدیکتر، نیم رخش رو دیدم …
آقا مهدی باکری بود ، فرمانده ی لشڪرمون، تامن رو دید ، باچشم و ابرو اشاره کرد که به انباردار چیزی نگم ،مےخواست کارش رو تموم کنہ…
دل توی دلم نبـود
اما دستور آقا مهـدے بود
به انباردار نتونستم بگم…
گونے ها که تموم شد ،
آقامهــدے گفت بریم
رفتیم و کسے نفهمید فرمانده لشکر….
شهید_مهدی_باکری
فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
آخرین نظرات