گاهي سوال ميشود که امام عليهالسلام در غيبت کبري چه مسئوليت هائي را بر عهده دارند؟ و به چه کارها و اعمالي اشتغال دارند؟ و اين عمر طولاني را در چه شغل و عملي مي گذرانند؟ و در برابر جوامع و افراد و شيعيان، چه برنامهاي را اجرا مينمايند؟
آيت الله العظمي لطف الله صافي گلپايگاني، اين سوالات را چنين پاسخ گفتهاند:
در غيبت کبري کارها و مشاغل مسئوليت هاي امام عليه السلام بسيار حسّاس و مهم است و اگر چه تصرف و بسط يد و حکومت ظاهري بر اوضاع نداند و رتق و فتق امور را ديگران در اختيار گرفته و نظام حکم و اداره را به خود اختصاص داده و بندگان خدا را استضعاف و است عباد ميکنند، معذلک امام عليه السلام ناظر بر اوضاع ميباشند و عنايت هائي دارند و تصرفاتي مينمايند.
و بالجمله شؤون امامت و رهبري و زعامت را در حدود امکان متصدي شده و وظايف خود را به نحو احسن و اکمل انجام ميدهند؛
خلاصه، عمر طولاني ايشان در اطاعت خدا ميگذرد، هم تکاليف فردي خويش را انجام ميدهند و هم بر حسب حکايات متواتر، تکاليف اجتماعي را، آنچه مقتضي و مصلحت باشد، انجام ميدهند؛ مانند هدايت اشخاص، ياري دادن مؤمنين بر مخالفين در بحث و احتجاج، حل مسائل مشکل، نصيحت و موعظه افراد، شفاي امراض، هدايت گم شدگان و رساندن آنها به مقصد، تعليم ادعيه، کمک مالي به نيازمندان، فريادرسي گرفتاران و درماندگان و زندانيان، ياري بيچارگان، که بيشتر اين اعمال در ضمن ظهور معجزات، از آن حضرت صادر شده است.(1)به نظر اينجانب، يکي از اموري که نشانه تصرف آن حضرت در قلوب و توجه نفس قدسي و اثر عنايت ايشان است، همين بقاء سازمان رهبري و تشکيلات علمي و تبليغي شيعه، فعاليت حوزههاي علوم ديني و تأليف کتابها، مجالس تبليغ، استمرار رشته اجتهاد و استنباط احکام و تأييداتي است که علي الدوام علماء وفقهاء از آن برخوردارند که در واقع اگر چه رسماً حکومت از فقها که از جانب امام عليه السلام حکام شرعي ميباشند غصب شده است، معذلک حکومت آنها بر قلوب باقي است و مواد اطاعت اختياري جامعه شيعه از علماء، به مراتب بيشتر از مواد اطاعت اجباري آنها از رژيمي است که در هر منطقه و ناحيه برقرار است و از راه ناچاري از آن اطاعت مينمايند.
گاهي آمارهائي که از دستشان در ميرود و منتشر ميشود، به ما نشان ميدهد که بيگانگان خصوصاً حکومتهاي آنها، تا چه حد از اسلام و نفوذ علماي اسلام در قلوب مردم نگران هستند و آن را ضد منافع خود و مانع در استيلاي آنان بر مسلمانان و معادن ذخائر آنها ميدانند
اگر با دقت ملاحظه شود، رژيم رهبري امام عليه السلام به واسطه علماء در سرتاسر زمين، در هر نقطهاي که يک نفر شيعه باشد، مورد قبول و احترام است، و حاکم همه، شخص حاکم الهي، يعني حضرت صاحبالزمان عليه السلام ميباشد.
مسأله اين است که تأسيسات رهبري شيعه که با يک تعبير بسيار کوتاه و غير جامع و نارسا، در زمان ما آن را روحانيت و جامعه روحانيت ميگويند ـ با تمام موانعي که از آغاز عصر غيبت کبري تا حال براي بقاء و عرض وجود ـ و اجراي برنامهها و مداخله در کارها و امر به معروف و نهي از منکر، مبارزات ايجابي و سلبي، تربيت علماء و هدايت جوامع شيعه، داشته است، در هر عصر و زمان به عنوان قويترين بنياد، وظائف بزرگي را انجام داده و حافظ شيعه از انقراض بوده و هست.
هيچ جمعيت و هيأتي، مثل جامعه روحانيت، هدف تيرهاي خطرناک بيگانگان داخلي و خارجي نبوده و نيست. فِرَق مختلف و اقليت هائي که بيگانگان آنها را به وجود آورده؛ يا فعلاً به مزدوري و خيانت گرفتهاند، با روحانيت، سخت دشمن هستند، و از زدن هيچ ضربت کشندهاي به اين جامعه خودداري نميکنند و حتي با تهمت و بهتان و افترا ميکوشند تا اذهان عوام و جوانان را نسبت به آنان مشوب، و ايمان مردم را به آنها ضعيف سازند.
تبشير و استعمار و الحاد و کمونيسم و مکتبهاي مختلف، همه با اين طبقه به شدت وارد پيکار شدهاند، و تمام امکانات مادي مقوائي را که دارند در اين پيکار وارد کردهاند، و پولهاي گزاف و مبالغ سرسام آوري که در راه از پاي در آوردن روحانيت، و تزلزل آن صرف ميشود بيش از حد تصور است.
طلبه، روحاني
فقط گاهي آمارهائي که از دستشان در ميرود و منتشر ميشود، به ما نشان ميدهد که بيگانگان خصوصاً حکومتهاي آنها، تا چه حد از اسلام و نفوذ علماي اسلام در قلوب مردم نگران هستند و آن را ضد منافع خود و مانع در استيلاي آنان بر مسلمانان و معادن ذخائر آنها ميدانند.
از يکسو زورمندان و طبقه حاکمه که همواره ميخواستهاند به شکل يک واحد ممتاز، انسانها را استعباد نمايند و حکومت فردي داشته باشند و از ديگران حق اظهار رأي و حقوق انساني ديگر را سلب نمايند و مردم را به تعظيم و تکريم خود و اظهار کوچکي وتملقهائي که ننگ انسانيت است وادار نمايند اين طبقه را براي اين مقاصد کثيف، خطر ميدانستند وبري محو آنها وبي ثمر ساختن تبليغات و اعتراضات آنها، فعالانه کوشش ميکردند و حتي اگر ميتوانستند اشتباه کاري کنند، افرادي را ميساختند و تحت عناوين و القابي در برابر جامعه روحانيت به اسم عالم و روحاني معرفي ميکردند!
اين اقويا و حکومتها، از ظهور مفاهيم اسلامي و روشن شدن حقايق قرآن سخت بيمناکند، زيرا آنجا که قرآن است و آنجا که اسلام است و آنجا که نداي برابري و مساوات (انّ أکرمکم عند الله أتقاکم)(2) (همانا گراميترين شما در نزد خدا پرهيز کارترين شما است) بلند است، و آنجا که بانگ: (ولقد بعثنا في کل امة رسولاً أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت)(3) (و همانا ما در ميان هر امتي پيغمبري فرستاديم تا به خلق ابلاغ کند که خداي يکتا را بپرستيد و از بتان دوري کنيد) شب و روز به گوشها ميرسد، براي حکومت فردي و اين تشريفات و تکريمها و فرد پرستي ها و اين امتيازات و اين همه فاصلهها وجدانيها، جايي و حسابي نيست.
و اين روحانيت است که رساندن و ابلاغ اين نداها، و پياده کردن اين برنامهها را به عهده گرفته است.
از سوي ديگر ميبينيم روحانيت شيعه چون به اصطلاح امروز دولتي نيست يعني نميتواند در نظامات غير اسلامي (که متأسفانه در همه نقاط دنيا مسلط هستند) خود را ادغام کند که از آنها حقوق و بودجه بگيرد، و مجري برنامههاي خاص و معين شده باشد.
اگر چه در نظام اسلامي همه چيز تحت نظر حکومت و نظام اسلام است و رهبر اسلام بر همه امور نظارت دارد، وبايد حسن جريان تمام رشتهها را کنترل کند و اداره نمايد که از جمله رشته تبليغات و ارشادات و علوم اسلامي و گسترش دادن آن در بين تمام مردم است به طوري که همه و همه، در مسائل اسلامي وارد گردند، و محققان عاليقدر بتوانند به تحقيق و بررسي مشغول باشند.
و عجيب اين است که تبليغاتي عليه پرداخت وجوه شرعي به علماء و مراجع در سطوح مختلف و به عناوين بسيار وبطور گسترده، ادامه دارد؛ معذلک تأثيري نميکند و توجه مردم به پرداخت اين وجوه و تقويت بنيه مالي دستگاه رهبري تشيع، هر روز بيشتر ميشود
اکنون که رسماً نظام اسلام بر تمام دنيا حاکم نيست، و نفوذ اسلام و برنامههاي آن در نفوس باقي است، روحانيت و به عبارت ديگر: روات احاديث اهل بيت: به صورت صنف خاصي شکل گرفته است، و در حقيقت از نظر هر فرد شيعه متوجه و آگاه، روحانيت همان نقش هيأت حاکمه را، که بايد ناظر بر اوضاع و تربيت و تعليم و حسن جريان تمام امور باشد، اجرا مينمايد؛ ولي هر وقت نظام اسلامي رسماً در تمام دنيا يا در يک جامعه پياده شود، روحانيت به اين شکل فعلي باقي نخواهد ماند که ما در اين مقاله در مقام تفصيل و شرح اين بحث نيستيم.
مقصود اين است که روحانيت از جنبه بودجه و قوه و نظام مالي، نظامي که نيروي انتظامي و قوه مجريه رسمي آن را اجرا نمايد ندارد، و اين خود مردم هستند که با کمال اختيار و بدون اين که تحت فشار مطالبه مأمور و باز پرس و بازرس و اداره تشخيص مالياتها وادارات وصول و جرائم باشند، وجوه شرعيه خود را تمام و کمال، بدون اينکه يک ريال کمتر بدهند، با نهايت خلوص نيت وبا افتخار، ادا ميکنند.
و عجيب اين است که تبليغاتي عليه پرداخت وجوه شرعي به علماء و مراجع در سطوح مختلف و به عناوين بسيار وبطور گسترده، ادامه دارد؛ معذلک تأثيري نميکند و توجه مردم به پرداخت اين وجوه و تقويت بنيه مالي دستگاه رهبري تشيع، هر روز بيشتر ميشود.
آري دشمنان ميدانند که يکي از راههاي مؤثر در از کار انداختن روحانيت و تعطيل حوزهها و جلوگيري از نشر معارف اسلام و تربيت علما و محققين روحانيت، استخدام کردن و دستگاهي و دولتي کردن افراد روحاني و تضعيف بنيه مالي اسلام ميباشد؛ از اين جهت با حملات زباني و قلمي و عملي، و تهمت و افترا و انتشارات فريبنده، ميکوشند تا سازمان رهبري اسلام و مراکز فکري و تحقيقي و ثقل روحانيت را نيازمند سازند، و همکاريهاي مالي مردم را قطع کنند؛ ولي آنچه ملاحظه ميکنيم هر چه سعي ميکنند با وسائل مختلف سمعي وبري تبليغي که در دست دارند، مردم را از پرداخت وجوه شرعي و سهم مبارک امام عليه السلام (که پر برکت ترين و مقدسترين وجوه است) باز دارند، رغبت مردم به پرداخت آن وجوه بيشتر ميشود و روز به روز وضع مالي حوزههاي علميه، و کمکهاي مالي به مبلغين، محکمتر و زيادتر ميشود.
شأن معلم در بيانات مقام معظم رهبري
چرا؟ براي اينکه خدا ميفرمايد: (يريدون ليطفئوا نور الله بأفواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون)(4) (ميخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش سازند ولي خداوند، تمام کننده نورش ميباشد هر چند کفار، اکراه داشته باشند).
چرا؟ براي اينکه قلوب، در تحت تصرف ولايتي امام عليه السلام قرار دارد(5) و هر چه دشمنان بخواهند با تمهيدات و نقشهها قلوب را از علما و نواب امام عليه السلام منصرف سازند، نميتوانند.
بايد اين چراغ روشن بماند و حجتهاي امام عليه السلام در بين مردم باقي بمانند، وهمان طور که خدا زمين و خلايق را بدون حجت نخواهد گذارد، امام عليه السلام نيز مردم و شيعيان را بدون حجتي از جانب خود نخواهد گذاشت؛ و اين رشته نيابت و هدايت و حکومت از جانب امام عليه السلام همانطور که از آغاز و از عصر غيبت کبري تا حال منقطع نشده، تا زمان ظهور آن حضرت نيز منقطع نخواهد شد (لئلا يکون للناس علي الله حجة)(6) (تا مردم بر عليه خداوند حجتي نداشته باشند).
حاصل اينکه امام عليه السلام در عصر غيبت بر امور نظارت دارند، و بطور مطلق از کارها کناره گيري ندارند.
اگر گفته شود: حال که چنين است، اگر چه ظهور کلي حضرت صاحبالامر ـ أرواحنا فداه ـ متوقف بر حصول شرايط و مقدمات و اذن خداوند متعال است؛ ولي اگر اينگونه مداخلات و توجيهات و مقابلات و تشرف دادن اشخاص به سعادت لقاء و شرفيابي به حضور آن حضرت بيشتر باشد، که يک ظهور جزئي هميشه در بين باشد، اصلاحات مهمي انجام خواهد شد و بسياري از مصالح تأمين و مفاسد زيادي دفع ميگردد.
مثلاً اگر آن حضرت با علماء وزعماء، به نحوي که او را هنگام ملاقات نشناسند و بعد بشناسند، ديداري کند وآنها را راهنمائي بنمايد، جريان امور مستقيم ميشود؛ پس چرا چنين برنامهاي نيست البته خود آن حضرت داناتر به وظايف خود هستند و آنچه را وظيفه دارند و به مقداري که مصلحت باشد، اين کارها را انجام ميدهند و يقيناً بهر نحو عمل فرمايند، همان عين وظيفه و مصلحت است.
پاسخ اين است که: سخن تمام همين است که گفته شود وظايف و تکاليف حضرت بيشتر از آنچه انجام ميدهند نيست؛ و آن حضرت، عالم به مصالح و موارد هستند، و در حدودي که مصلحت باشد و به نظام غيبت و تربيت امت و آماده ساختن آنها براي ظهور کلي، خلل وارد نشود، اقدام ميفرمايند.
اي گروه مردم، اين زمان، موقع آمدن هر موعود، و گاه نزديک شدن ديدار فتنه هائي است که از آن آگاه نيستيد. آگاه باشيد که هر کس از ما اهل بيت (حضرت صاحبالزمان عليه السلام) که آن فتنهها را درک کند، در تاريکي آن حوادث، با چراغي نور دهنده (هدايت الهي) حرکت ميکند وبر روش نيکان رفتار مينمايد
و اگر بنا باشد که امور تحت نظر مستقيم ايشان قرار بگيرد و استناد علماء و خواص، و بلکه عوام، در اعمال و اقدامات به راهنمائيهاي شخصي و خاص ايشان باشد، يک باب ديگر باز ميشود، و نظام دين و نظامي که در عصر غيبت کبري در نظر گرفته شده است، اختلال مييابد، وبري هر لقاء و ديدار و استنادي، خرق عادت و ظهور معجزه لازم ميگردد، و ارتباط با امام عليه السلام در غيبت کبري از غيبت صغري هم بيشتر ميشود!
بنا بر اين برنامه و نظام غيبت کبري، همين نظامي است که اجرا ميشود و از پيش معين شده است، و بيش از اين سخن را در اين بحث طولاني نميکنيم و به اين بيانات بلاغت نظام حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام کلام را تمام ميکنيم:
(فلا تستعجلوا ما هو کائن مرصد، ولا تستبطئوا ما يجيء به الغد، فکم من مستعجل بما إن أدرکه ودّ أنه لم يدرکه. و ما أقرب اليوم من تباشير غد. ياقوم، هذا إبان ورود کل موعود ودنو من طلعة ما لا تعرفون ؛ ألا وانّ من أدرکها منا يسري فيها بسراج منير، ويحذوا فيها علي مثال الصالحين ليحل فيها ربقاً، ويعتق فيها رقاً، ويصدع شعباً، ويشعب صدعاً في سترة عن الناس لا يبصر القائف أثره ولو تابع نظره. ثم ليشحذن فيها قوم شحذ القين النصل تجلي بالتنزيل أبصارهم، ويرمي بالتفسير في مسامعهم، ويغبقون کأس الحکمة بعد الصبوح(7)
امام زمان (عج)
در پيدايش تباهيهايي که واقع خواهد شد و انتظار آن ميرود، شتاب نکنيد، و آن را دير مپنداريد که چه بسيار شتاب کنندهاي در امري که چون آن را دريابد، آرزو ميکند که اي کاش به آن نرسيده بود. و امروز، چه بسيار به علائم و آثار فردا نزديک است.
اي گروه مردم، اين زمان، موقع آمدن هر موعود، و گاه نزديک شدن ديدار فتنه هائي است که از آن آگاه نيستيد. آگاه باشيد که هر کس از ما اهل بيت (حضرت صاحبالزمان عليه السلام) که آن فتنهها را درک کند، در تاريکي آن حوادث، با چراغي نور دهنده (هدايت الهي) حرکت ميکند وبر روش نيکان رفتار مينمايد، تا آنکه در آن گرفتاريها، ريسمان گمراهيها را بگشايد و اسير جهل و ناداني را آزاد کند و جمعيت اهل باطل را پراکنده سازد، و تفرقه اهل حق را پيوسته گرداند، در حالي که پرده و پنهاني از مردم است، و حتي جوينده او نيز او را نمييابد، هر چند که در پي او نظر افکند).
پس از آن گروهي (جهت برابري با اهل باطل و حمايت از دين و امر به معروف و نهي از منکر و استقامت در راه حق) تيز (و نافذ و مؤثر) شوند، مانند شمشيري که آن را شمشيرساز تيز گرداند، به طوري که ديدههاي آنان به نور قرآن جلا داده شود و تفسير قرآن در گوش ايشان القا گردد، و شبانگاه، جام حکمت بدانان نوشانند، بعد از اينکه، در بامداد هم آشاميده باشند.
پينوشتها:
(1) رجوع شود به (دار السلام) عراقي، (نجم ثاقب)، (جنةالمأوي)، (عبقري الحسان) و بحار و غيره.
(2) سوره حجرات آيه 13.
(3) سوره نحل آيه 36.
(4) سوره صف آيه8.
(5) بسياري به وسيله خواب ارشاد شدهاند که حتي تعيين بدهي آنها در خواب شده و بعد که رسيدگي کردهاند مطابق مبلغ تعيين شده بود، نه کمتر و نه زيادتر و از خوابهاي عجيب، که دليل بر عنايات حضرت به جامعه روحانيت است و اينکه اين جامعه جند و سپاه آن حضرت ميباشند، خواب صادق و عجيب آقاي حاج ابوالقاسم کوپائي اصفهاني است.
(6) سوره نساء آيه165.
(7) نهجالبلاغه فيض الاسلام خطبه150.
آخرین نظرات