قدم بر خاک فتح المبین که می گذاری کفش هایت شرمنده می شوند از قدم گذاشتن بر خاک مقدسش…!
خاکی که از عشق با تو سخن می گوید…!
از شبی که دل های هوایی یاران ، به هوای امام عشق تاب نیاوردند و دل به دریای بی قراری زدند!
خاکی که شهدای عاشق فتح المبین بر آن قدم گذاشتند ، قدم که نــــه…..هروله کرده اند…!
می دانی دویدن و و جنگیدن در آن برهوت با یک شبه عظیم از دشمنان چیست؟
می دانی بدون اسلحه بودن و پای حرف امام ایستادن چگونه است؟
می دانی اشک یک مرد آسمانی چقدر سخت است به نظاره نشستنش؟
می دانی روضه حضرت زهرا (س) برای تیربار خواندن چه مرثیه ی عظیمی است؟!
نه نمی دانی ای دل خاک گرفته من….!
تمام حرمت آن شب را سکوت محض فرا گرفته!!
سکوتی به بلندای فریاد یک عشق…!
چشمان ظاهر را ببند!!می شونی صدای تکبیر و ناله های ماه آن شب را…!
نفس بکش….!نفس های تو حالا تنها به همان هوا بند شده..!
دقت که کنی….دیگر بی هوای فتح المبین شده ای..!
آخرین نظرات