#تجربه_نگاری_اربعین
حضرت عباس(س) شرمنده ام کرد.
پارسال چهار روز مانده به اربعین به سمت وادی عشق، سرزمین نینوا حرکت کردیم.
به خاطر تاخیر در حرکت مسیر پیاده روی حرم امام علی(ع) تا حرم امام حسین(ع) را طی 2 روزه رفتیم.
دو روز پر از شگفتی و زیبایی….
دو روز پر از دیده ها دیدنی وشنیده های شنیدنی…..
دو روز پر از آبله وتاول…..
دو روز پر از خستگی ودرد جسمی…..
دو روز پر از همبستگی…
دو روز پر از لشگر حسین(ع)
سحرگاه روز سوم چشمم به صحن و سرای باصفای حضرت عباس(ع) روشن شد و اشک چشمای همچون باران بهاری جاری شد.
دلم پر بود از حرف…..
دلم پر بود از درد…..
دلم پر بود از گله وشکایت…..
دلم پر بود از غم……
دلم پر بود از دلتنگی……
درد پاهای تاول زده یادم رفتم فقط یک چیز میدیم و تنها یک چیز در آن مکان و زمان برام وجود داشت و آن هم حرم سقای دشت کربلا بود.
بی اختیار به سویش قدم می داشتم و اشک میریختم و درد دل میکردم……
فارغ از زمان ومکان شده بودم……
پاهای ناتوان و خسته از دور روز مداوم پباده روی انگار جان دوباره گرفته بودن.
با صدای همراهان سفرم به خودم آمدم….
از آنها اصرار برای رفتن به استراحتگاه و از من اصرار برای رفتن به حرم.
بلاخره به اجبار همراهشان شدم . بعد از چندساعتی استراحت برای زیارت اربعین به سمت حرم امام حسین(ع) رهسپارشدیم.
اتفاق جالب بین مسیر و حرم امام حسین(ع) بماند برای فرصتی دیگر چرا که قصدم از نوشتن چیزی دیگری است.بماند….
در آن شلوغی روز اربعین بعد از زیارت حرم امام حسین(ع) به سمت یک خیابان بهشتی که نامش بین الحرمین بود حرکت کردیم که برسیم به حرمی که صاحبش دست نداشت اما دست گیر همه بود.
شلوغ بود
شلوغ شلوغ
به قول معرف چوب می انداختی پاییننمی امد و البته خستگی راه هم بود.
تصمیم براین شد برگردیم منزل و شب بیاییم حرم سقا.
اما نمیدانستم چه در انتظارم است.
برای استراحت که برگشتم منزل دیدم همسفرهام کوله بار را جمع کردند و عزم برگشت به ایران را دارن!!!!!!!
اما برنامه چیزی دیگری بود.
انها سالها بود هرساله می آمدند کربلا ولی من بار اولم بود
تشنه بودم
تشنه ای زیارت….
تشنه ای درد دل…..
تشنه ای تماشای صحن سرای ارباب……
تشنه دیدن علقه……
تشنه دیدن خیمگاه و……
نتوانستم قانعشان کنم به ماندن باز هم به اجبار همراهشان شدم ….
اما دلم شکست…..
دلم شد ماتم سرا……
ندای در دلم میگفت لیاقتت تنها پیاده روی وزیارت اربعین بود.
تو را چه به حرم حضرت عباس(ع)؟؟؟؟؟؟
تو را چه به قدم گذاشتن در بارگاه ارباب ادب!؟؟؟؟
تو را چه به درک علقه و خیمگاه و قتلگاه و تل زینبیه؟؟؟؟؟
حدت را بدن.
اما دلم آرام نمی شد.
برگشتم اما با دلی مالامال از درد.
گذشت تا اربعین امسال.
برنامه ای برای سفر عتبات نداشتیم.
اما خدابخواهد میشود که بشود.
ده روز قبل از اربعین به همراه پدر ومادرم راهی سفر عتبات شدیم.
برنامه این بود
نجف _کوفه بعد کربلا
ساعت1 بعد از ظهر از شهرمان حرکت کردیم و ساعت 4 شب باب قبله ی حرم حضرت عباس (ع) بودیم.
برنامه این بود اول نجف اما چرا کربلا…..
حکایت حکایت شرمندگی بود.
نزدیک اذن صبح بود که رسیدم مستقیم طرف حرم امام حسین(ع) رفتیم اما نزدیک که شدیم حرم سقای حسین(ع) بود حکایت شدمندگی ادب عباس(ع) بود……. .
همراه مادرم وارد حرم شدیم صف های نماز تشکیل شده بود ماهم کنار در چوبی بزرگی نشستیم واذن ونماز…..
حرم امام رضا (ع) که مشرف میشوم هیچوقت داخل شلوغی نزدیک صحن نمی روم معتقدم آزار دیگران برای دست گشیدن به ضریح مطهر حق الناس است دور می ایستم سلام میدهم خدمت امام رئوف(ع)
حالا حرم حضرت عباس بودم و نماز تمام شد و در چوبی بزرگ باز شد…….
رو که برگرداندم ضریح زیبا ومطهر آقای ادب بود و من!!!!!!!
خلوت خلوت…..
انگار همه را کنار زده بود که مرا در بربگیرد.
فقط شرمنده شدم……
شرمنده ای ادب حضرت عباس(ع)
آخرین نظرات