چنانکه میدانیم غیبت امام مهدی(عج) به دو دوره تقسیم میشود:«غیبت صغرا» و «غیبت کبرا»، غیبت صغرا از سال 260 هجری تا سال 329 در حدود 69 سال به طول انجامید در این دوران ارتباط شیعیان با امام(عج) به طور کلی قطع نبود، بلکه آنان به گونهای با امام(عج) ارتباط داشتند؛ به این صورت که مردم میتوانستند توسط نواب خاص سؤالات فقهی، کلامی و … و دیگر مشکلات خویش را با امام در میان گذارند و از طریق آنها پاسخ امام (عج) را دریافت نمایند.
نخستین فرد ایشان جناب ابوعمرو عثمان بن سعید عمرى است كه از تاریخ ولادت و روز وفاتش اطلاعى در دست نیست .
این مرد بزرگ، ستاره درخشان علم و فضیلت و عقل و كیاست و بزرگوارى بود؛ ماهى بود كه از سه خورشید هدایت كسب نور كرده و به عالیترین مرتبه دانش و بینش رسیده بود.
در یازده سالگى به شرف خدمتگزارى حضرت هادى علیه السّلام نایل شده بود و همچون خانه زادى در خدمت آن حضرت قرار داشت .
پس از رحلت آن حضرت، در خدمت حضرت عسكرى علیه السّلام شرفیاب بود و از این سعادت برخوردار. و پس از آن حضرت ، نزدیكترین كس به وجود مقدس حضرت صاحب الامر بود و به افتخار نیابت خاص و سفارت ویژه آن حضرت منصوب گردید.
این مرد بزرگ به لقب ((سمان روغن فروش )) نیز ملقب بود؛ چون روغن فروشى راپیشه ساخته بود تا حكومت وقت به قرب و منزلت و منصب او از سوى مقام مقدس امامت پى نبرد.
بدهكاران بیت المال، بدهى خود را به خدمتش تقدیم مى داشتند و او آن را در انبان روغن مى نهاد و به حضور مقام مقدس امامت ارسال مى داشت.
مقام مقدس جناب عمرى به جایى رسید كه حضرت هادى و حضرت عسكرى علیه السّلام، این دو امام عظیم الشان، او را واجب الاطاعة و فرمانفرماى جمیع شیعه قرار دادند و پیروان حق را ماءمور به اطاعتش گرداند، چنانچه درباره اش فرمودند: سخن او را گوش كنید، اطاعتش كنید؛ چون ثقه است و امین
ستایش هایى كه از سوى مقام مقدس امامت درباره اش رسیده ، مى رساند كه یك فرد عادى مى تواند به عالیترین مرتبه انسانیت و به بالاترین درجه از دانش و بینش برسد و نظیر این ستایش ها، درباره غیر او و پسرش دیده نشده است.
حضرت هادى علیه السّلام درباره اش فرموده:
عمرى ، ثقه و محل اعتماد من است . راستگو و دیندار است. امین من و درستكار و راست گفتار است؛ آنچه بگوید از من گفته و آنچه به شما ابلاغ مى كند، از من ابلاغ مى كند. (1)
این كلام را حضرت هادى (علیه السلام) در وقتى درباره این مرد بزرگ صادر فرموده كه عمرش از بیست و اندى سال تجاوز نكرده و افتخار جوانان است.
دانشمندى عالى مقام به نام احمد بن اسحاق به حضور حضرت هادى علیه السّلام شرفیاب مى شود و عرض مى كند:
مولاى من ! از حضور حضرتت دورم و كمتر مى توانم به خدمت برسم ؛ پس از كه طلب دانش كنم و سخن چه كسى را بپذیرم و قول كه را قبول كنم و امر كه را اطاعت كنم ؟ حضرتش فرمود:
عمرى، ثقه است و امین ؛ آنچه مى گوید از من مى گوید و آنچه به شما مى رساند از من مى رساند. (2)
نظیر این كلمات و توثیقات از حضرت عسكرى علیه السّلام نیز درباره جناب عمرى صادر شده است .
حضرت عسكرى علیه السّلام درباره اش فرموده است :
عمرى ثقه است و محل اطمینان من در حیات من و در ممات من. (3)
از این كلام معجز، استفاده مى شود كه جناب عمرى در سخن خطا نداشته ، حقگو و حقیقت گو بوده است.
از كلمه ((در ممات من )) نیز استفاده مى شود كه حضرتش مى دانسته كه جناب عمرى پس از وفات آن حضرت نیز حیات دارد و به زندگى ادامه مى دهد و در اثر وفات آن حضرت ، منصبش تغییر نمى كند.
احمد بن اسحاق دانشور عالى قدر قم ، پس از وفات حضرت هادى علیه السّلام به خدمت حضرت عسكرى علیه السّلام شرفیاب مى شود و خواسته خود را عرضه مى دارد و آنچه كه به پدر بزرگوار عرض كرده بود، به پسر بزرگوار و قائم مقام پدر نیز عرض مى كند و تقاضاى خود را تكرار مى كند.
حضرت عسكرى بدو مى فرماید:
عمرى ، ثقه پدرم و امین پدرم بوده و ثقه من و امین من است . در حیات من ، آنچه براى شما مى گوید، از من مى گوید و در ممات من آنچه بگوید از من مى گوید و آنچه به شما ابلاغ مى كند از من ابلاغ مى كند. (4)
مقام مقدس جناب عمرى به جایى رسید كه حضرت هادى و حضرت عسكرى علیه السّلام ، این دو امام عظیم الشاءن ، او را واجب الاطاعة و فرمانفرماى جمیع شیعه قرار دادند و پیروان حق را ماءمور به اطاعتش گرداند، چنانچه درباره اش فرمودند:
سخن او را گوش كنید، اطاعتش كنید؛ چون ثقه است و امین .
در وقتى دیگر گروهى از ارادتمندان حضرت عسكرى علیه السّلام در حضور حضرتش شرفیاب بودند و شماره ایشان به چهل تن مى رسید. اینان مى خواستند از حجت خدا بر خلق ، پس از آن حضرت بپرسند؛ چون فرزندى براى حضرتش سراغ نداشتند.
پس آن گاه حضرت عسكرى علیه السّلام فرمود: این است امام شما و حجت خدا بر خلق ، پس از من ؛ اوست خلیفه من براى شما، پس از من . او را اطاعت كنید و یك كلام باشید و پراكنده نگردید؛ مبادا هلاكت در دین یابید. ولى از این پس شما او را نخواهید دید تا وقتى كه عمرى دراز یابد. شما از عمرى آنچه مى شنوید بپذیرید، سخنش را قبول كنید؛ او نماینده امام شماست و اختیار در كف اوست
جناب عمرى كه حضور داشت ، خواست مقصود آنها را بیان دارد؛ از جا برخاست و عرض كرد: اى پسر رسول خدا صلى الله علیه و آله ! مى خواستم از شما چیزى بپرسم كه شما در این پرسش از من آگاهتر هستید.
حضرت فرمود: بنشین و پرسش او گفته نشد.
آن گاه ، حضرتش فرمود: كسى بیرون نرود و همگان حضور داشته باشند. سپس فرمود: آمده اید از من بپرسید كه حجت خدا بر خلق ، پس از من كیست ؟
همگان گفتند: آرى .
در این هنگام ، بزرگوار پسرى از در درآمد كه چهره درخشنده اش گویا پاره اى از ماه بود و از هر كس به حضرت عسكرى علیه السّلام شبیه تر و مانندتر بود.
امام حسن عسگری
پس آن گاه حضرت عسكرى علیه السّلام فرمود:
این است امام شما و حجت خدا بر خلق ، پس از من ؛ اوست خلیفه من براى شما، پس از من . او را اطاعت كنید و یك كلام باشید و پراكنده نگردید؛ مبادا هلاكت در دین یابید. ولى از این پس شما او را نخواهید دید تا وقتى كه عمرى دراز یابد.
شما از عمرى آنچه مى شنوید بپذیرید، سخنش را قبول كنید؛ او نماینده امام شماست و اختیار در كف اوست. (5)
در مجلس دیگری تنى چند از ارادتمندان حضرت عسكرى علیه السّلام شرفیاب حضور حضرتش بودند.
در این هنگام ، خادم شرفیاب شد و عرض كرد:
گروهى ژولیده مو و گردآلوده از سفر رسیده ، بر در خانه هستند.
حضرت فرمود:
اینان از شیعیان یمنى ما هستند. برو عثمان سعید عمرى را خبر كن و بیاور.
خادم ، اطاعت كرد و جناب عمرى شرفیاب شد.
حضرتش بدو فرمود:
تو نماینده من هستى ، ثقه نزد من هستى ، امین در مال خدا هستى ؛ برو نزد این یمنى ها و آنچه از بیت المال آورده اند بگیر.
جناب عمرى اطاعت كرد و مرخص شد.
حاضران ، خدمت آن حضرت عرض كردند: ما عمرى را از بهترین شیعیان شما مى دانستیم . از این فرمایشى كه درباره اش فرمودید: كه وكیل شما و ثقه نزد شماست ، مقام و منزلت او نزد ما افزوده گشت .
حضرت فرمود: گواه باشید كه عمرى وكیل من است و پسرش محمد، وكیل پسر من ، مهدى شماست. (6)
جناب عمرى مى رود و بیت المال را از یمنیان مى ستاند؛ به هر جایى كه بایستى برساند، مى رساند و به هر كسى باید بدهد مى دهد و یمنیان شرفیاب مى شوند و از فیض سعادت حضرت عسكرى علیه السّلام برخوردار مى گردند.
جناب عمرى پس از حضرت عسكرى زنده مانده و نیابت خاصه حضرت ((بقیة الله )) را دارا بوده است .
حضرت عسكرى به جماعتى از شیعیان فرمود: شهادت بدهید كه عثمان بن سعید عمرى ، وكیل من است و پسرش محمد، وكیل فرزندم مهدى است. (7).
از عثمان بن سعید بپذیرید، هر چه به شما گفت و امرش را اطاعت كنید. او خلیفه امام شماست. (8)
در ذکر مقام و منزلت عثمان بن سعید عمری همین بس که پس از وفات او حضرت صاحب الامر (عج) در توقیعی خطاب به پسر ایشان فرمودند:
انا لله و انا الیه راجعون . ما در برابر خواست حضرتش تسلیم بوده و هستیم و رضا به قضایش داشته و داریم .
پدرت ، سعادتمند زیست و ستوده از دنیا رفت . خدایش رحمت كناد و با دوستانش محشورش گرداناد.
پدرت ، پیوسته در كار دوستان خدا كوشا بود و در آنچه كه موجب قرب و نزدیكى به خدا بود، ساعى . خدا رویش را سپید گرداند و از لغزشهاى او بگذرد. (9)
پاورقی:
1- اصول كافى ، ج 1، ص 329،شیخ طوسى ، الغیبه ، ص 177.
2- معجم رجال الحدیث ، ج 1، ص 254.
3- معجم رجال الحدیث ، ج 1، ص 254.
4- معجم رجال الحدیث ، ج 11، ص 112 به نقل از شیخ طوسى ، كتاب الغیبة .
5- معجم رجال الحدیث ، ج 11، ص 112 به نقل از شیخ طوسى ، كتاب الغیبة .
6- شیخ طوسى ، كتاب الغیبة ، ص 217.
7- شیخ طوسى ، كتاب الغیبة ، ص 216.
8- شیخ طوسى ، كتاب الغیبه ، ص 337.
9- شیخ طوسى ، كتاب الغیبة ، ص 219.
نویسنده: آیت الله سید رضا صدر
آخرین نظرات