بخش: يك
إلهي، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرينت نورم ده!
إلهي، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
إلهي، «يا مَن يعفو عن الكثير و يعطي الكثير بالقليل»، از زحمت كثر
تم وا رَهان، و رحمتِ وحدتم ده!
إلهي، سالياني ميپنداشتم كه ما حافظ دين توايم، «أستغفِرُكَ اللهُمَّ !» در اين ليلة الرّغائب 1390 ه.ق. فهميدم كه دين تو حافظ ماست، «ألحمدك اللهُمّ.
إلهي، چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گويم كه خِرَد مدهوش و بيهوش است.
إلهي، ما همه بيچارهايم و تنها تو چارهاي، و ما همه هيچ كارهايم و تنها تو كارهاي.
إلهي، از پاي تا فرقم، در نور تو غرقم. «يا نورَ السموات و الأرض، أنعَمْتَ فَزِدْ!»
إلهي، شأن اين كلمۀكوچك كه به اين علوّ و عظمت است، پس «يا علي يا عظيم»، شأنِ متكلّمِ اين همه كلمات شگفت لاتتناهي چون خواهد بود؟
إلهي، واي بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم!
إلهي، چون تو حاضري چه جويم، و چون تو ناظري چه گويم؟
إلهي، چگونه گويم نشناختمت كه شناختمت، و چگونه گويم شناختمت كه نشناختمت.
إلهي، چون عوامل طاحونه، چشم بسته و تن خستهام؛ راه بسياري ميروم و مسافتي نميپيمايم. واي من اگر دستم نگيري و رهاييام ندهي!
إلهي، خودت آگاهي كه درياي دلم را جزر و مدّ است؛«يا باسط» بسطم ده و «يا قابض» قبضم كن!
إلهي، دست با ادب دراز است و پاي بي ادب؛ «يا باسِطَ اليدَينِ بِالرَّحْمَة، خُذْ بيدي!»
إلهي، بسيار كساني دعوي بندگي كردهاند و دم از ترك دنيا زدهاند، تا دنيا بديشان روي آوَرْد، جز وي همه را پشت پا زدهاند. اين بندۀ در معرض امتحان در نيامده شرمسار است، به حق خودت «ثَبِّتْ قلبي علي دينك!»
إلهي، ناتوانم و در راهم و گردنههاي سخت در پيش است و رهزنهاي بسيار در كمين و بارِ گران بر دوش. يا هادي (إهدنا الصراط المستقيم* صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضّالين!)
إلهي، از روي آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام، از انس و جان شرمندهام، حتي از روي شيطان شرمندهام، كه همه در كار خود استوارند و اين سست عهد، ناپايدار
.
آخرین نظرات