#ماندگاران #یاران
✳️شهید اصغری خواه
دو نکته را به من تأکید کرد، اول اینکه فقط چهار هزار تومان پول دارد و برای مراسم عروسی از کسی قرض نخواهد گرفت؛ دوم اینکه قول پنج سال زندگی را بیشتر نمی دهد! گفت: من عاشق شهادتم و مطمئنم که نمی مانم، اولی را به مادرم گفته ام اما دومی را به هیچ کس نگفته ام…
?ازدواج ساده
ازدواجمان بسیار ساده بود. سفره ی بسیار ساده عقد پهن شد. حالت عجیبی داشتم. ابتدا پدرش در کنارم پای سفره عقد نشست. وقتی اطرافیان دلیل غیبتش را پرسیدند، گفته بود از طرف من وکیل است… ولی دقایقی بعد دور و بریها او را به طرف سفره عقد کشاندند. به تنها چیزی که شباهت نداشت، داماد بود… از طلا و جواهرات و لباس عروس و خنچه عقد و سایر تجملات هم خبری نبود.
وقتی عاقد شروع به خواندن خطبه کرد، بر خلاف همه ی دختران که در چنین لحظه ای شاد هستند، کوهی از غم بر دلم سنگینی می کرد… من شهادتش را، تشییع جنازه اش را و تنها شدنم را در سفره ی عقد دیدم… هر چه به خودم تلقین کردم که گریه کردن بر سر سفره ی عقد، خوش یمن نیست، ولی کنترل از دستم خارج شده بود. من گریه می کردم و همه کسانی که در اطرافم بودند و بالای سرمان قند می سابیدند به همراه من گریستند. به گونه ای که عاقد، خواندن خطبه را رها کرد و نصیحتم کرد که تو باید خوشحال باشی، چرا گریه می کنی؟… آخر هم نفهمیدم که چطور وسط گریه، بله را گفتم.
?حساس به بیت المال
«یک روز با ماشین به سرعت از کنارم رد شد. انتظار داشتم ترمز کنه که سوار بشم، ولی گازش رو گرفت و به سرعت دور شد، حتی از آینه هم نگاهم نکرد. وقتی خونه رسیدیم، بهش گفتم: مثلا من همسرتم چرا نموندی و سوارم نکردی؟ گفت: ماشین بیت المال بود، ترسیدم نگاهت کنم دلم برات بسوزه و سوارت کنم.»
?بار آخر
بار آخری که می خواست عازم جنگ شود، دخترش نشست روی سینه ی بابا و دستهایش را محکم گرفت و با زبان کودکانه اش گفت: دیگه نمی ذارم بری بابا.
محمد با التماس گفت: بابایی! فقط یه بار دیگه اجازه بده برم. بهت قول می دم گوش صدام رو ببرم و برایت بیارم!
سوده خوشحال شد و خندید: باشه، قول دادی ها!
محمد هم گفت: باشه، قولِ قول!
سوده هم با خوشحالی دستهایش را رها کرد، اما بابایش هیچ وقت برنگشت…
?محمد اصغریخواه، سرانجام در تاریخ ۹/۱/ ۱۳۶۷ در عملیات والفجر ۱۰، به درجه ی رفیع شهادت رسید و پیکر مطهرش تا ۲ سال و نیم در «بانی بنوک» باقی ماند، و در مهر ماه ۶۹ پس از یک تشیع با شکوه در مزار شهدای لنگرود و در کنار همرزمانش به خاک سپرده شد.
???????
@mouood.org
آخرین نظرات