السَلامُ علیَ عُمرانِ بنِ ابی کعبِ
?عمران نوجوانی بود که همراه پدر و مادرش به کربلا آمد و بعد از کشته شدن پدرش به ترغیب مادرش خدمت امام علیه السلام رسید و اجازه خواست که میدان برود. امام علیه السلام اجازه نفرمودند و او درخواست خودش را تکرار کرد، امام حسین علیه السلام فرمودند تو نوجوان هستی و پدرت در جنگ کشته شده و ممکن است مادرت راضی نباشد.
نوجوان گفت: به دستور مادرم آمده ام که پس از آن امام علیه السلام اجازه فرمودند.
عمران مانند نعیم بن عجلان از نخستین افرادی بود که در فدا شدن در راه سیدالشهدا علیه السلام سبقت گرفت که در حمله آغازین دشت کربلا به میدان رفت و جنگ نمایانی کرد و به شهادت رسید.
پس از کشته شدن، سر او را از تن جدا کردند و به سوی امام علیه السلام پرتاب کردند. بلافاصله مادرش، آن را سر گرفت و گفت: ” احسنتَ یا ثمره فوادی” آفرین بر تو ای میوه دلم.
و به طرف دشمن سر را پرتاب کرد که سر مبارکش به قاتلش خورد و او را به هلاکت رساند پس مادرش به خیمه برگشت و ستون خیمه را کشید تا با آن بجنگد که امام علیه السلام او را بر گرداندند.
@heyat_masakin
مساکین الزهرا(س)
آخرین نظرات