عرفان امام…
بیست و هشت سال پیش در چنین روزی ودر چنین ساعاتی میلیونها چشم نگران منتظر و دلنگران امامشان بودند….اما ساعتی طول نکشید که اشکها از این چشمها سرازیر شد و بتدریج سیلی از جمعیت با سوز وگداز روانه جماران شدند…جمارانی که صندلی خالی امام زینت بخش آن بود! ….چرا او اینچنین دلها را تسخیر کرده بود؟چرا حتی بعد از گذشت سالها از ارتحالش کسانی که از او خاطره دارند با شنیدن نامش متاثر میشوند؟…شاید یکی از دلایلش این است که معرفت و صداقت اورا دریافته بودند.باورشان است که او چیزی برای خودش نمیخواست و به خودش دعوت نمیکرد.او به “خدا” دعوت میکرد.او خود باور داشت که هیچ موثری جز خدا در عالم نیست و این باور در عمق جانش ریشه داشت.و همه اینها بدلیل عرفان و معرفتش بود.معرفتی که در نوجوانی و از استاد اخلاق فرا گرفته بود.او بخوبی فراگرفته بود که از عالم محسوس باید عبور کرد و به معقول رسید! و در این ارتقای روحی و فکری و نفسانی است که از کثرت جدا میشوی و به وحدت میرسی و دیگر دغدغه کثرت نداری! وقتی توحید را یافتی بی نیاز از شرک میشوی و دست رد به سینه همه نامحرمان میزنی و از همه اسارتها آزاد میشوی.دیگر نه با تطمیع از صحنه خارج میشوی و نه با تهدید هراسان و نه با تزویر مضطرب میشوی! ….واینجاست که میفهمی چرا سالار شهیدان در آن واپسین لحظات غربتش در کربلا وجدانهای خفته را نهیب زد که اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید! یعنی انسانیت کجا رفت؟ مردانگی کجاست؟….واینک سالروز ارتحال آن مرد و آن انسان آزاده است که خوش بر صحنه تاریخ این مرز و بوم درخشید….یادم نمیرود روزهای پس از امام که این اشعار بهمراه آن صندلی خالی اشکها را جاری میساخت:
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای صنم و غصه دوران نرود…
عرفان امام....
آخرین نظرات