وقتی خیلی چیزها را نمیدانی سوال هم خیلی برایت ایجاد میشود! و هرچه دامنه جهل تو بیشتر باشد دامنه سوال و حیرت تو بیشتر است.طبعا کسی که سوال دارد میپرسد و این اشکالی ندارد.اما مشکل از آنجا شروع میشود که سوال از دوست را به شکایت در نزد غیر دوست تبدیل میکنی! دوستی که هرچه داری از اوست ! و این شکایت به نزد غیر بردن تورا از حالت توجه به دوست دور میسازد! و هرچه میگذرد فاصله خود را بااو بیشتر میکنی و البته به پاسخت هم نمیرسی! وقتی در جهانی زندگی میکنی که قطره ای است از عالم بیکران الهی و تو در عداد این همه از هیچ هم کمتری ، چه توقع نابجایی است که از این همه عظمت سردر بیاوری! تو حتی اگر موسی باشی در برابر خضر شرمنده میشوی…. واگر بخواهی آگاهی بیشتری پیدا کنی راهش نزدیک تر شدن است ! هرچه توجهت باو بیشتر باشد به حلقه محیط بر هستی نزدیکتر میشوی و هرچه نزدیکتر شوی بر فهم ودرک تو افزوده میشود.در اینجا آگاهی همراه با حرکت است.و حرکت فقط در سایه حضور و توجه و تشنگی و طلب رخ میدهد.و البته شکایت بنزد دوست بردن هم یک جور حرکت است! ونشان میدهد که تو از او غافل نیستی! و همین توجه تو را نزدیکتر و آگاهتر میکند.یعقوب پیامبر هم که باشی گاه شرایطی پیش میآید که باید سالها شکایت پریشانی و اندوه خود را بنزد دوست ببری و اطمینان داشته باشی که او خود راه بنده پروری را میداند.( قال انما اشکوا بثی و حزنی الی ا….. آبه 88 سوره یوسف) وچه زیباست راز دل با دوست گفتن و جز بااو لب بسخن نگشودن و تنها از او خواستن و غیر از او ندیدن و در همه حال بااو بودن! که مگر نزدیک شدن باو جز این راهی دارد؟!…
گفته بودم چوبیابی غم دل باتو بگویم
چه بگویم که غم ازدل برود چون تو بیایی!
@namazesobh
شکایت به دوست!
آخرین نظرات