لَگدی خورد به دَر،، در که نه،، دیوار شِکَست.. خانه لَرزید و تَمامِ تَنِ تَب دار شِکَست… سَمت دیوار و دَر آنقَدر هُجوم آوردند… عاقِبَت پَهلوی آن مادَر بیمار شِکَست… توی آتَش نِگران بود و به خود می پیچید… استخوانهای ضَعیف تَنَش اِنگار شکست… کاش درهای مَدینه وَسَطش میخ نَداشت… سینه ی زخمی او با نوک مسمار شِکَست… فِضّه دل خون شد و با بُغض صِدا زد: ثانی… پای خود را به تَنِ فاطِمه نگذار،، شِکَست… چه کُنَد با غَم نامردیِ این شَهر،،عَلی… سینه اش پرشده از غُصّه تَلَمبار،، شِکَست…یازهرا
موضوع: "شعر"
این مصراع كه از كمال الدین اصفهانی شاعر قرن هفتم هجری است در مواردی به كار می رود كه آدمی به آثار و نتایج نهایی اقدامات خود كه شمه ای از آن بروز و ظهور كرده باشد به دیده تامل و تردید بنگرد . در آن صورت مصراع بالا را بر زبان می آوردند تا مخاطب به فرجام كارش با نظر اطمینان و یقین نگاه كند. این مصراع بر اثر واقعه تاریخی زیر به صورت ضرب المثل در آمده است.
باری،به طوری كه اهل ادب و تحقیق می دانند همان طور كه امروزه از دیوان خواجه شیراز فال می گیرند قبل از آنكه صیت شهرت حافظ در مناطق پارسی زبان به اوج كمال برسد ایرانیان و پارسی زبانان از دیوان كمال الدین اصفهانی كه قدمت و تقدم شهرت داشت فال گرفتند و حتی بعد از مشهور شدن حافظ نیز اگر احیانا دیوانش در دسترس نبود مانعی نمی دیدند كه دیوان كمال را به منظور تفال مورد استفاده قرار دهند، كما اینكه در آن تاریخ كه خبر قیام شاه عباس كبیر و حركت وی از خراسان به سمت قزوین- پایتخت اولیه سلاطین صفوی- در اردوی پدرش سلطان شایع شد سران قوم و همراهان سلطان محمد برای اطلاع و آگاهی از عاقبت كار و سرانجام مبارزه پدر و پسر كه یكی به منظور از دست ندادن تاج شاهی و دیگری به قصد جلوس بر تخت سلطنت ایران فعایت می كرده اند دست به تفال زدند و از دیوان كمال اصفهانی كه در دسترس بود یاری جستند.
سرآغاز صحبت به نام خداست
كه بخشنده و مهربان كبریاست
ستایش بُوَد خاص آن كردگار
كه باشد دو گیتى از او برقرار
كه بخشنده و مهربان است نیز
بود صاحب عرصه رستخیز
تو را مى پرستیم تنها و بس
نداریم یاور به غیر از تو كس
مرا كن هدایت به راه درست
به آن كس كه مُنعَم ز نعمات تُست
نه آنان كه خشمت برآنان رواست
نه آنان كه هستند گمره ز راست…
سرآغاز صحبت به نام خداست
كه بخشنده و مهربان كبریاست
ستایش بُوَد خاص آن كردگار
كه باشد دو گیتى از او برقرار
كه بخشنده و مهربان است نیز
بود صاحب عرصه رستخیز
تو را مى پرستیم تنها و بس
نداریم یاور به غیر از تو كس
مرا كن هدایت به راه درست
به آن كس كه مُنعَم ز نعمات تُست
نه آنان كه خشمت برآنان رواست
نه آنان كه هستند گمره ز راست…
دیری است دل خسته ی ما را نَنَوازی
شاها سبب از چیست گدا را ننوازی ؟
احوال دل سوختگان باز خراب است
مُردیم طبیبا ز چه ما را ننوازی ؟
ما غرق گناهیم ، تو ای پاکی مطلق
آلوده ی افتاده ز پا را ننوازی
پاسخ به عطای تو جفا کاری ما شد
حق داری اگر اهل جفا را ننوازی
در کیش تو این رسم نبوده مهِ زیبا
عشاقِ ز خود مانده جدا را ننوازی
من نیست میان ، هر چه دگر هست تویی تو
آن دل که شده در تو فنا را ننوازی ؟!
هر لحظه دعای فرج از دیده روان است
چشمان پر از اشک و دعا را ننوازی
خِضری تو و کوثر به کَفَت آب حیات است
هر تشنه لب آب بقا را ننوازی
ما خیل خطاکار ، کسی جز تو نداریم
ای وای اگر اهلِ خطا را ننوازی .
یا صاحب الزمان ادرکنی
آخرین نظرات