سردار جاویداالثر حاج احمد متوسلیان در نگاه رهبر معظم انقالب؛
اسطورهای زنده از اوج تاریخ انقالب
اسم و رسمش بلند است و نامش در کنار اسطورههای دفاع
مقدس، حاج همــت، باکری، دکتر چمــران، خلبان بابایی
و بقیه “ســردارها". اما “حاج احمد متوســلیان” با همه آن
اسطورهها تفاوت دارد؛ حاج احمد، “اسطوره زنده” است برای
ما؛ منتظرند هنوز مردمان ایران که سردار را بار دیگر -فرقی
نمیکند پس از چند ســال- در خیابانهای شهرشان، در
محافل شور و شعور و معنویتشان، در کنارشان، ببینند.
انگار
همت آمده باشد، چمران آمده باشد، حاج حسین خرازی آمده
باشد، حمید و مهدی باکری آمده باشند، سردارها آمده باشند.
خیالش هم هوش از سر آدم میبرد و شیرینی آن حتی اگر
وهمی بیش نباشد کام انسان را شیرین میکند.
مصداق جوان مومن و انقالابی
آن روزهـا حـاج احمـد، »جـوان انقالبـی و صالـح« امـام و
انقـالب و جبهه بـود، مصـداق بارز همیـن »جـوان مومن
و انقالبی« کـه این روزها رهبـر معظم انقالب بارهـا و بارها
برآن تاکیـد کردهانـد و بـه آن دل بسـتهاند. رابطه حضرت
آیت ا… خامنـه ای با حاج احمـد، از مریوان آغاز شـد. »بنده
در همـان ماههـای اول جنـگ، پنج شـش مـاه بعـد از اول
جنگ، منطقـه کردسـتان را از نزدیـک دیدم؛ گـرد غربت
آنجـا بر سـر همـه کانـه پاشـیده شـده بـود- و در تنهائی،
بیسـالحی و بـا حضـور فعـال دشـمن و بمبـاران دائمـی
دشـمن، این مخلصترین نیروهـا در آنجا کارهـای بزرگی
را انجام دادنـد که قبـل از عملیات فتح المبیـن- عملیاتی
که این سـردار بزرگوار و دوسـتانش انجـام دادند- عملیات
محمـد رسـول را انجام دادنـد.87/9/24
سفر اسرارآمیز به قلب فتنه
و پـس از آن، روز بـه روز بـه هـم نزدیکتر و عالقمندتر شـدند.
نزدیکتـر تـا آن سـفر اسـرارآمیز؛ سـفر “جنـگ با اسـرائیل”
فرمانده وقت سپاه پاسـداران انقالب اسـالمی، محسن رضایی
راوی وداع آخرین حاج احمد اسـت با آیتا… خامنـهای: “وقتی
ایشـان را برای خداحافظی خدمـت رهبر معظم انقـالب بردم،
ایشـان گفتند ان شـاءا… بـه لبنـان میروید تـا با اسـراییلیها
بجنگید. احمد با شـنیدن این امر دسـتش را به سـوی آسمان
برد و خدا را شـکر کرد.” و این خوشـحالی و بهجت درونی حاج
احمد، حقیقتی بـود که خود یـارای پنهان کردنش را نداشـت.
بـرای همیـن هـم ده روز قبـل از آن واقعـهی هجـران، بـرای
سـربازانش گفـت: “روزی را نزدیک خواهیم نمود که اسـراییل
چنـان بترسـد و در فکر این باشـد که مبـادا از لوله سـالحمان،
به جـای گلوله، پاسـدار بیـرون بیاید. باشـد که ما شـبانگاهان
بر سرشـان بریزیم؛ همچـون عقابان تیزپـروازی که شـب و روز
برایشـان معنا ندارد.”
انتظار برای بازگشت اسطوره
همـان انقالبـی بـودن و صالـح بودنـش خـار چشـم
دشـمنانش بـود و “ماموریت مهـم” حاج احمـد در لبنان،
سـفری بیبازگشـت بـود بـرای او و مـا؛ البتـه تـا اکنـون.
انتظـار، اگرچـه “حـال” سـنگین بیقـراری اسـت امـا،
“مقامی” هـم دارد؛ مقـام بلنـد و روحافزای »امیـدواری«؛
مقـام پـرواز تـا بلنـدای قـدرت بالهـای خـوف و رجـا.
دلهـا دوبـاره یک چنـدی اسـت که نقـش قامت رشـید
و نازنینـش را بـه خـود گرفتـه؛ نقش آن »سـردار شـجاع
و آزاده و فـداکار. 89/3/3«. کوشـش و پیگیری مسـئوالن
وظیفـهای اسـت قطعـی امـا راه دعـا، قریبتـر اسـت و
مجربتـر. بگـذار دعـای رهبرانقـالب و نهیـب ایشـان
دربـاره پایان یافتـه تلقی نکردن سرنوشـت این اسـطوره،
رهین آن “جان شـیرین” باشـد: »ما منتظریـم آقای حاج
احمـد متوسـلیان بیایـد. نگویید شـهید؛ ما از شـهادتش
خبر نداریـم. خداوند فرزند شـما را - هرجا که هسـت و در
هـر حالیکـه هسـت - مشـمول لطـف و فضل خـود قرار
دهد… مـا کـه آرزو میکنیـم انشـاءا… خداوند ایـن جوان
مؤمـن و صالـح را برگردانـد. 75/9/25« یـاد حـاج احمـد
البتـه در ایـن مـاه مبـارک، در ایـن رمضـان تقدیـر، باقی
و ثابت اسـت در دلهایمـان و بـر لبهایمان ترنـم »اللهم
فـک کل اسـیر«. او اسـیر اسـت ان شـاء ا…، شـهیدش
نخوانیـد.
آخرین نظرات