آيا نبايد بنده شكرگزار خدا باشم (عطاء بن ابي رياح ) مي گويد: روزي نزد عايشه رفتم ، از او پرسيدم : شگفت انگيزترين كاري كه در عمرت از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ديدي چه بود؟ گفت : كار پيامبر همه اش شگفت انگيز بود، ولي از همه عجيب تر اين كه : شبي از شبها كه پيامبر به استراحت پرداخته بود، هنوز آرام نگرفته بود كه از جا برخواست و وضو گرفت و به نماز ايستاد و آن قدر در حال نماز اشك ريخت كه جلوي لباسش از اشك چشمش تر شد، سپس سر به سجده نهاد و چندان گريست كه زمين از اشك چشمش تر شد و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گريان بود. هنگامي كه (بلال ) او را به نماز صبح خواند، پيامبر را گريان ديد. عرض كرد: چرا چنين گريانيد؟ شما مشمول لطف خداييد؟ فرمود: آيا نبايد بنده شكرگزار خدا باشم ؟(96)
موضوع: "حکایت"
بيدار كردن فرشتگان بندگان را …
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: هيچ يك از مردم نمي خوابد مگر اينكه فرشته اي بر او نگهبان است و هر شب دو بار او را از خواب بيدار مي كند و مي گويد: اي بنده خدا! برخيز براي ياد خدا (و مناجات و نماز شب ) او ثناي فرشته اي كه او را بيدار مي كرد مي شنيد.
مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي ، ذيل اين روايت مي نويسد: اين اخبار را انكار نكن ، من خدا را شاهد مي گيرم كه از شب زنده داران و متهجّدين ، كسي را مي شناسم كه صداي فرشته اي كه او را در هنگام سحر بيدا مي كند مي شنود كه به او به لفظ آقا خطاب مي كند و او براي ذكر خدا و نماز شب بر مي خيزد.(91)
(تصور مي شود اين شخص كه براي اقامه نماز شب با صداي فرشته بيدار مي شود خود ميرزا جواد آقاست كه براي پرهيز از خودستايي اين حقيقت را به اين عبارت بيان كرده است . او جز خدا و خواست او هوايي در سر نداشت و به چيز ديگري نمي انديشيد).(92)
امام صادق عليه السلام فرمود:
آنگاه كه بنده اي در نيمه شب با مولايش خلوت كند و با او به مناجات بپردازد، خداوند قلبش را نوراني مي كند و چون بگويد:
(يا ربّ يا ربّ) خداوند جليل مي فرمايد:
(لبيك ) بنده من ! درخواست كن تا عطايت كنم .(93)
با من يكي هست !
حليمه سعديه دايه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي گويد:
((وقتي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم سه ساله شد، روزي به من گفت : مادر! روزها برادرانم كجا مي روند؟
جواب دادم : گوسفندان را به صحرا مي برند.
گفت : براي چه مرا با خود همراه نمي برند؟
مادر گفت : آيا تمايل داري تو هم با آنها بروي ؟
حضرت جواب داد: بلي !
فلما اءصبح دهنته و كحلته و علقت في عنقه خيطا فيه جزع يمانية فنزعها ثم قال لي مهلا يا اءمّاه فاءن معي من يحفظني ؛(1)
((صبح فردا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را شست و شو كرد. به موهايش روغن زد، به چشمانش سرمه كشيد و يك مهره يماني كه در نخ كشيده بود، براي محافظت او به گردنش آويخت .
حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم مهره را از گردن كند و فرمود:
((مادر! خداي من كه همواره با من است ، نگهدار و حافظ من است .))
ايمان به خداوند است كه طفل سه ساله اي را اين چنين آزاد و نيرومند بار مي آورد.(2)
1- بحارالانوار، ج 15، ص 392.
2- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 178.
حبط و تكفير
قال الصادق جعفر بن محمد عليه السلام ارج الله رجاء لا يجرّئك علي معصيته و خف الله خوفا لا يؤ يسك من رحمته .(1)
امام صادق عليه السلام فرمود:
((به خداوند اميدوار باش ، آنچنان اميدي كه تو را در معصيت او جري و جسور ننمايد و از خدا بترس آنچنان ترسي كه موجب نااميدي ات از فضل و رحمت او نشود.))
معيار فكر اسلامي و انديشه قرآني ، اميد به رحمت باريتعالي و ترس از قهر و عذاب اوست . وجود اين دو حالت در تمام موقع براي مسلمانان آنقدر مهم است كه اولياي دين نبودن هر يك از آن دو را گناهي بزرگ به حساب آورده اند.
عن عبدالله بن سنان قال : سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول ان من الكبائر عقوق الوالدين و الياءس من روح الله و الاءمن لمكر الله .(2)
عبدالله بن سنان مي گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود:
((از جمله گناهان كبيره تحقير و عصيان پدر و مادر است و همچنين از گناهان كبيره نااميدي از رحمت خداوند و احساس ايمني از مكر و عذاب اوست .))
نفس و بدن آدمي با هم متحدند و بر اساس اين اتحاد است كه همواره روح در بدن اثر مي گذارد و بدن از روح متاءثر مي شود. تمام حالات و ملكات نفساني ما از قبيل اميدواري يا نااميدي ، شجاعت يا ترس ، سخاوت يا بخل ، حسن نيت يا سوءنيت ، دوستي يا دشمني و خلاصه همه صفات روحي ما خواه پسنديده و خوب باشد و خواه ناپسند و بد، در بدن ما و چگونگي گفتار و رفتارمان اثر مي گذارند و كارهاي ما را متناسب و هماهنگ خود مي سازند.
همچنين اعمال بدني ما در روحمان مؤ ثر است و صورت نفساني ما را مي سازد. اگر ممارستمان در اعمال خوب و گفتار و رفتار سعادت بخش باشد، صورت نفساني ما انساني و نيكو مي شود و اقتضاي آن برخوردار شدن از پاداش الهي است و اگر كارهاي بدني ما بد و شقاوت زا باشد، صورت نفساني ما را غيرانساني و زشت مي سازند و اقتضاي آن كيفر الهي است .
به شرحي كه اشاره شد حبط و تكفير اعمال خوب و بدمان دو جريان مهم و پايدار در زندگي ماست كه قرآن شريف ما را آگاه نموده است و اين هر دو مي تواند مستند به تغيير نيت و دگرگون شدن رفتار و گفتارمان ناشي شود و مي تواند آميخته اي باشد از انديشه و عمل كه در مواردي نتيجه آن حبط اعمال خوب است و در مواردي تكفير اعمال بد.
در هر صورت اين قابليت تحول و تغيير تا آخرين روز زندگي دنيا كه دار تكليف و عمل است ، باقي و برقرار مي ماند.
ممكن است آدمي روز آخر عمر و حتي ساعت آخر حيات ، در ظاهر و باطن به سوي خدا بازگشت نمايد، توبه نصوح كند، روح و زبانش به حقيقت از پيشگاه الهي عذر بخواهد و بر اثر آن توبه واقعي ، خداوند او را ببخشد، گناهانش را تكفير نمايد و با سعادت از دنيا برود و از طرفي هم ممكن است در روز آخر عمر به كفر و الحاد گرايش يابد، از دين خدا روي گرداند، تمام اعمال خويش حبط شود و با شقاوت و سيه روزي دنيا را ترك گويد.
اين قبيل افراد سعيد و شقي در تاريخ بشر نظاير بسيار داشته اند.
ولي رستگاري و سعادتي كه در پايان زندگي نصيب شخص حر بن يزدي رياحي گرديد، كم نظير است .
زيرا عبيدالله بن زياد براي تثبيت حكومت ظالمانه يزيد، وي را در مسير خطري بزرگ و گناهي بس عظيم قرار داد.
او را ماءمور نمود با لشكريانش راه را بر حضر حسين عليه السلام ببندد و مانع بازگشت آن حضرت شود. اين كار را انجام داد و سپس ماءموريت يافت آن حضرت را در بيابان نگهدارد و نگذارد وارد كوفه شود. اين كار را نيز انجام داد و امام را در زمين كربلا متوقف نمود و زمينه قتل فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را فراهم آورد. اما خيلي زود به خود آمد و خويشتن را از اسارت بني اميه آزاد سازد و راه باطلي را كه در پيش گرفته است ترك گويد، و در فرصت مناسبي با قاطعيت تمام از مال و مقام ، زن و فرزند، حيات و زندگي و خلاصه جميع شؤ ون مادي و دنيوي خويش براي خدا چشم پوشيد و در پيشگاه الهي توبه كرد و به حضرت حسين عليه السلام پيوست و در ركاب آن حضرت به درجه شهادت نايل گرديد و به سعادت ابدي دست يافت .(3)
1- وسائل الشيعه ، ج 15، ص 217؛ مشكوة الانوار، ص 118.
2- الكافي ، ج 2، ص 278.
3- معاد از نظر روح و جسم ، ج 2، ص 285.
خداوند به پدرم فرزندى عطا نكرده بود و سنّ او از چهل سال مى گذشت كه همسر دوّمى انتخاب كرد، بازهم بچه دار نشد. او به فرزندار شدن خود اميدوار بود و ماءيوس نبود تا اينكه خداوند سفر حجى را قسمت او كرد. ايشان در طواف و نماز به سايرين كمك مى كرد و از آنان مى خواست در كنار كعبه براى فرزنددار شدنش دعا كنند و آنان در كنار كعبه دعا مى كردند. مرحوم پدرم مى گفت : من همانجا از خداوند خواستم نسل من مبلّغ دين باشد. به هر حال از سفر حج كه برگشت ، خداوند دوازده فرزند به او داد؛ يك فرزند از همسر اوّل و يازده فرزند از مادرم كه همسر دوّم او بود.
با لطف الهى در سن چهارده سالگى به حوزه علميه رفتم ، يك سال در كاشان ، هفده سال در قم ، يك سال در نجف و يك سال نيز در حوزه مشهد بودم و پس از پيروزى انقلاب در سال 57 مقيم تهران شدم .
توفيقاتم را از خداوند مى دانم كه پس از اشك پدرم در كنار كعبه و دعاى مردم نصيب من فرموده است ، همان گونه كه نشر سخنانم از صدا وسيما را مرهون رهبرى امام خمينى قدّس سرّه و خون شهدا و تلاش و پيگيرى علامه بزرگوار شهيد مطهرى مى دانم و تمام نواقص و ضعف ها را از خود دانسته و از خداوند طلب مغفرت نموده و از مردم عزيز معذرت مى خواهم .
آخرین نظرات