? تقیّد عبدالحسین برونسی به نماز اول وقت، بقیه را هم ترغیب میکرد تا دست از کارهایشان بکشند و نماز بخوانند. این روشِ تبلیغِ غیرمستقیم او بود؛ ولی از تذکر مستقیم و البته دوستانه هم غافل نمیماند. به رفقا و دوستانش با مهربانی یادآوری میکرد نماز اول وقت را فراموش نکنند و از ثوابش محروم نمانند.
? پایم تیر خورده بود و لنگانلنگان به عقب برمیگشتم. سر چهارراه خندق، عبدالحسین را دیدم. وضعیتم را که دید گفت: کمی دیگر به عقب بروی بچههای امدادگر را میبینی. آنان به تو کمک خواهند کرد.
تشکر کردم. هنوز چند قدمی دور نشده بودم؛ مکثی کرد و پرسید: نمازت را خواندهای؟!
? برایم جالب بود که زخمیشدن و خونریزی پایم را عذری برای تأخیر در نماز نمیدانست. گفتم: هنوز نه.
توصیه کرد: اول نمازت را بخوان بعد برو عقب.
این آخرین جملهای است که از شهید برونسی به یادگار دارم. به اورژانس که رفتم خبر شهادتش را آوردند.
? قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص 10
آخرین نظرات