و سارش احترام و سازش با خانواده
قال رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم : «هو شهر دعيتم فيه إلي ضيافة الله و جعلتم فيه من أهل كرامة الله أنفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة و عملكم فيه مقبول و دعائكم فيه مستجاب.»[1]
دريغا كه فصل جواني گذشت
به لهو و لعب زندگاني گذشت
فضيلت سجده شكر
از سنت هاي پيامبر خدا سلام الله عليه و آله سجده شكر در موقع ذكر نعمت هاي الهي بود. پيامبر سلام الله عليه و آله سجده را خيلي دوست داشتند. سجده درجه اعلاي تواضع و ادب و عبوديت است. عظمت خدا اين قدر تجلي مي كند كه آدم با صورت به خاك مي افتد. لذا براي غير خدا سجده جايز نيست. سجده فقط مخصوص خداست. زمين را بوسيدن غير از سجده است. وقتي به بارگاه معصومين عليهم السلام مشرف مي شويم، اگر زمين يا در بارگاه را ببوسيم اشكال ندارد.
همت براي اصلاح سوء خلق ها
امام خميني رضوان الله عليه در چهل حديث مي فرمايد: نگو كه من اخلاق هاي بدم را نمي توانم درستش كنم. اگر نشود صفات را عوض كرد، اخلاق را عوض كرد، انبيا بي خود آمدند. تمام اين نمي شودها و نشدها همه حرف هاي شيطاني است. بشارت ها مال خدا و ملائكه است. معتاد قهاري بوده، هروئيني بوده، الآن كوه نوردي مي آيد، از همه كوه نوردها جلو مي زند. روي همه را هم كم مي كند. با خدا همه چيز مي شود.
مي گويند: يك خليفه اي مرض گِل خوردن داشت. هر چه طبابت مي كردند نمي شد. به يك عارفي گفت: چه كار بكنم؟ گفت يك جو غيرت مردانگي داشته باشي درست مي شود. همين هم به غيرتش خورد و ترك كرد. گاهي با يك جو غيرت آدم مي تواند روي بام دنيا برود.
توصيه پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم به احترام در خانواده
پيامبر ما حضرت محمد مصطفي صلّي الله عليه و آله و سلّم مي فرمايد: اگر سجده براي غير خدا جايز بود، به خانم ها امر مي كردم كه به شوهرانشان سجده كنند.[2]يعني خانم ها در مقابل شوهر خودشان تواضع بكنند. باز پيامبر فرمودند: من از همه شما به خانمم بيشتر مي رسم. بهترين شما كساني هستند كه به خانواده هايشان بيش از همه برسند. در روايت داريم اگر كسي با بد اخلاقي خانمش صبر بكند، خداي متعال ثواب صبر ايوب پيامبر را در نامه اعمالش ثبت مي كند. صبر ايوب ضرب المثل است. مال داشت، فرزند داشت، عزت داشت، همه چيز داشت. اما وقتي ابتلا آمد همه از بين رفتند. خانمش دختر حضرت يوسف بود. اسمش رحيمه بود. همسرش يك كمي موهايش را از شدت گرسنگي گرو گذاشت. هر بار كه صبر مي كند، خداوند ثواب صبر ايوب را مرحمت مي كند و اگر خانمي در مقابل سوء خلق و بد اخلاقي شوهرش صبر بكند، خداوند ثواب صبر آسيه را مرحمت مي فرمايد.
خدا را براي نعمت هايي كه داده است، شكر بكنيم. داده هاي خدارا ببينيم. نداده هاي خدا هم جاي شكر دارد. قطع نخاعي هايي هستند كه بيست، سي سال است كه از جا نتوانستند بلند شوند. يك كسي مي گفت: من در بيابان مي رفتم مهمان خيمه اي شدم، ديدم خانم از نظر خلق و صورت مثل پاره ماه است. اما شوهرش سياه و گرفته و بد قيافه و تند و بد اخلاق و ناجور است. تعجب كردم، به خانم گفتم: تعجب مي كنم كه تو با اين همه اخلاق زيبا و صورت زيبا گير اين آقا افتادي. گفت: حديث داريم «الايمان نصفان نصف في الصبر و نصف في الشكر»[3] نصف ايمان صبر است و نصفش هم شكر است. من نگاه مي كنم خدا اين همه زيبايي به من داد است. مي گويم: الهي شكر. شوهرم را نگاه مي كنم صبر مي كنم. خدا به وسيله اين شوهر ايمان من را كامل مي كند. آن هم اگر خودش را نگاه بكند صبر بكند، خانمش را نگاه بكند، شكر بكند. آن هم ايمانش كامل مي شود.
توصيه اميرالمؤمنين عليه السلام به كار كردن براي آخرت
اميرالمؤمنين سلام الله عليه مي فرمايد: «بقية عمر المؤمن لاقيمة لها»[4] بقيه عمر قيمت ندارد. براي دنيا كار كردن بس است ديگر. ديگر بياييم براي آن طرف رودخانه كار بكنيم، پل بسازيم، كارهاي خير بكنيم، استغفار بكنيم. در بقيه عمر مي توان تمام چاله هاي گذشته را پر كرد. اگر كسي بقيه عمر را بتواند كارهاي خوب بكند، خدا تمام اشتباهات گذشته اش را خط مي كشد. ولي اگر بقيه عمر گذشته را اصلاح نكرد، خدا هم گذشته هايش را مي گيرد هم بعدي هايش را مي گيرد.
ذكر مصيبت حضرت خديجه كبري سلام الله عليها
روز وفات مادر بزرگوارمان حضرت خديجه است. هشتاد هزار تار شتر غير از طلا و نقره و ملك و املاك داشت. خيلي ثروتمند بود. خيلي از اشراف براي خواستگاري صف بسته بودند. اما با كسي كه هنوز هيچ سمتي نداشت. بيست و پنج سالش بود. يتيم بود. خانه و سرمايه نداشت. پست و مقام ظاهري نداشت، ازدواج كرد. پيامبر در شب ازدواج، حتي خانه اجاره اي هم نداشت. حضرت خديجه زانو زد، عرض كرد: آقا جان، خانه، خانه شماست. اموال من، اموال شماست. من هم كنيز شما هستم. همه مديون زحمت هاي اين خانم هستيم. پيامبر سلام الله عليه و آله هم خيلي علاقه به اين خانمش داشت. مي فرمود: خديجه، خداي متعال روزي چند بار براي تو به ملائكه مباهات مي كند. تو اين قدر پيش خدا عزيز هستي. واقعاً عزيز كرده خدا بود. شما كجا سراغ داريد يك آقايي بعد از گذشت چندين سال از وفات همسرش بنشيند مثل ابر بهار براي خانمش گريه كند. براي حضرت خديجه گريه مي كرد. بعضي از همسران پيامبر مي گفتند: يا رسول الله سلام الله عليه و آله ما هستيم، ما جوانيم، او مسن بوده كه با شما ازدواج كرده است. فرمودند: ديگر مثل خديجه كي پيدا مي شود. مردم من را تكذيب كردند، او به من ايمان آورد. روز مبعث گفت: اي پيامبر من جلوتر از اين به شما ايمان آوردم. الآن اظهار مي كنم. مردم مكه من را رها كردند ولي خديجه من را كمك كرد. اين خانمي كه در ثروت و ناز نعمت بزرگ شده بود در شعب ابوطالب گرسنگي شديد كشيد. كه در همان جا هم فوت كرد. بعد از خديجه عليها السلام حضرت ابوطالب عليه السلام هم از دنيا رفت. پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم آن قدر محزون شد كه آن سال را سال حزن ناميد. جبرئيل نازل شد كه يا رسول الله ديگر در مكه ياوري نداري. بايد به مدينه هجرت كني. بعد از شش هفت سال با كلي زحمت و فشار پيامبر مكه را فتح كرد. وقتي سران مكه مغلوب شدند، هر كدام گفتند: آقا به خانه ما تشريف بياوريد. اما پيامبر ما به قبرستان ابوطالب كنار قبر خانمشان رفتند و در آنجا خيمه زندند و سه روز ماندند. قلب پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم قلب خدايي است. آن قلب را كسي تا خدايي نشود، نمي شود به خودش جلب كند. خيلي بانوي بزرگواري بوده است.
پيامبر خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم در روز وفاتش كنار بسترش نشسته بودند. و به وصيت هاي اين خانم گوش مي داند. وصيت اول من اين است كه يا رسول الله سلام الله عليه و آله اگر من به شما كوتاهي كردم، من را حلالم كن. فرمود: شما نهايت گذشت و ايثار را كردي، من از شما راضي هستم. وصيت دوم: يا رسول الله سلام الله عليه و آله يك دختر پنج ساله بعد از من مي ماند. يا رسول الله بعد از من به فاطمه ام محبت بيشتر كن. جاي خالي مادرش را پر كن. فرمود: چشم باشد. وصيت سوم: من خجالت مي كشم به شما بگويم. به دخترم فاطمه مي گويم، به شما بگويد. پيامبر خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم از اطاق بيرون رفتند. عرض كرد: دخترم من از قبر مي ترسم. (حضرت خديجه اي كه خدا به او مباهات مي كند. پيامبر عاشقش است. مي گويد: از تنگي و تاريكي قبر مي ترسم. ما چي بگوييم؟ امام سجاد سلام الله عليه مي گويد: من براي تاريكي و تنگي قبرم گريه مي كنم.) حضرت خديجه عليها السلام مي فرمايد: دخترم دوست دارم كه پيامبر سلام الله عليه و آله عبايي كه موقع وحي به دوش مي انداخت به بدن من بپيچد تا از سختي قبر در امان باشم ولي خجالت مي كشم به پدرت بگويم. پيامبر وارد اتاق شد. حضرت فاطمه سلام الله عليها عرض كرد: بابا جان مادرم از شما مي خواهد آن عبايي كه موقع وحي به دوش مي انداختيد، كفنش قرار بدهي. حضرت فرمود: اين كار را خواهم كرد. موقعي كه از دنيا رفت، حضرت بدن همسر عزيزشان را غسل داد. خواست كفن كند، جبرئيل نازل شد. يا رسول الله خداوند متعال سلام مي رساند، مي فرمايد: كفن خديجه با ماست. كسي كه تمام اموالش را براي ما داده است. كفني از كفنهاي بهشت آورد، بدن همسرش را هم با كفن بهشتي و هم با عبايش كفن كرد. نماز خواند و بدن عزيز خودش را بر قبر گذاشت. خانه اي كه سه نفر بيشتر زندگي نمي كرد. پيامبر و همسرش و فرزندش فاطمه زهرا سلام الله عليهم زندگي مي كردند. حالا ستون اين خانه از بين رفته است. چه قدر اين داغ بر پيامبر سخت بود. فاطمه پنج ساله، دور پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم مي چرخيد. گريه مي كرد، من از شما مادرم را مي خواهم. مادرم كجاست. پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم هم منقلب شد. نمي دانست كه جواب فاطمه عليها السلام را چي بدهد. جبرئيل باز نازل شد، يا رسول الله خداي متعال مي فرمايد: مقام مادرش خديجه را در قصري از قصرهاي بهشت كنار حضرت مريم و آسيه به فاطمه سلام الله عليها نشان بدهد. تا قلبش آرام بشود. عرض كنيم يا رسول الله اگر فاطمه شما مادر از دست داد، شما دلداري اش داديد. جبرئيل و خدا تسلي داد. اما يك روز هم فاطمه شما، بي پدر شد. چه كردند. عوض اين كه بيايند تسلي بدهند، آمدند در خانه زهرا سلام الله عليها را آتش زدند.
چه نيكو با تو هم دردي نمودن
كه با آتش در بيتت گشودن
گمانم مرتضي شد كشته آن روز
كه بشنيد از تو آن فرياد جان سوز
لاحول و لاقوة الا بالله
*******
[1] امالي صدوق ص154، وسائل الشيعه ج1 ص313، بحارالانوار ج93 ص356 و مفاتيح الجنان ص282
[2] ميزان الحكمۀ،محمد ري شهري ج2 ص1184 و كنز العمال، متقي هندي، ج16 ص332
[3] بحارالانوار ج74 ص151 و تحف العقول ص48
[4] ميزان الحكمۀ ج3 ص211
آخرین نظرات