عبادت ، داروخانه شبانه روزي
هر كس در هر لحظه و در هر شرايطي بدون هيچ وقت قبلي و واسطه اي مي تواند با خدا ارتباط برقرار كند . هر چند اوقاتي مخصوص از قبيل هنگام سحر ، غروب جمعه ، پس از خطبه هاي نماز جمعه ، هنگام نزول باران و يا شب قدر ، دعا و عبادت حال ديگري دارد ، اما دعا و نيايش اختصاصي به اين اوقات ندارد .
عبادت در هر حال داروي غفلت و نسيان و عصيان است . (اءَقِمِ الصَّلو ةَ لِذِكرِي )(19) مايه آرامش و اطمينان خاطر و زدونِ اضطراب ها و دل نگراني هاست . (اَلا بِذكرِاللّهِ تَطمَئنُّ القُلُوب )(20)
عبادت ، مايه آرامش
شما طاغوت هاي قُلدر و سرمايه داران بزرگ و صاحبان علم و صنعت و تكنولوژي را مي شناسيد ، ولي آيا از آنها آرامش هم سراغ داريد ؟
آيا جوامع غربي امروز در آرامش روحي و رواني بسر مي برند ؟
آيا قدرت و صنعت و ثروت براي بشر امروز ، صلح و دوستي و اطمينان خاطر و آرامش به ارمغان آورده است ؟
اما عبادت و اطاعت خدا ، براي اولياي خدا چنان حالتي بوجود مي آورد كه در هيچ شرايطي دچار اضطراب نمي گردند . در اينجا مناسب است دو خاطره از رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني قدس سره نقل كنم :
بدنبال فرار شاه از ايران ، با آنكه هنوز نوكر بي اختيارش شاپور بختيار حكومت مي كرد ، امام خميني تصميم گرفت بعد از پانزده سال تبعيد به كشورش باز گردد . خبرنگار در هواپيما از ايشان سؤ ال مي كند : اكنون چه احساسي داريد ؟ مي فرمايد : هيچ !
در حالي كه در آن زمان ميليون ها ايرانيِ عاشق ، نگرانِ جان امام بودند ، امام با آرامش خاطر در هواپيما مشغول نماز شب و ذكر خدا بودند . اين آرامش تنها بخاطر ياد اوست .
خاطره ديگر كه از فرزند امام مرحوم حاج سيّد احمد آقا شنيدم آنست كه روز فرار شاه از ايران ، دهها خبرنگار و عكاس از سراسر دنيا در منزل امام در پاريس اجتماع كرده بودند تا سخنان امام را به دنيا مخابره كنند . امام روي صندلي ايستاد ، چند كلمه اي سخن گفت ، سپس رو به من كرد و پرسيد : احمد ، آيا ظهر شده است ؟ گفتم بله ، امام بدون معطّلي سخن خود را قطع كرد و براي نماز اوّل وقت از صندلي پايين آمد . همه گيج شدند كه چه خبر شده است ، گفتم : امام نمازش را اوّل وقت مي خواند .
آنچه امام در پاريس انجام داد درسي بود كه از پيشوايش امام رضا عليه السلام آموخته بود . در تاريخ آمده ، رهبر گروه صابئين كه نامشان در قرآن آمده است ، دانشمندي مغرور و متعصّب بود . هر بار كه با امام رضا عليه السلام به گفتگو مي نشست زير بار نمي رفت ، تا آنكه در جلسه اي چنان تار و پود افكارش در هم ريخت كه گفت : اكنون قلبم نرم شد و منطق شما را پذيرفتم . در اين هنگام صداي اذان بلند شد ، امام رضا عليه السلام به قصد نماز جلسه را ترك كردند ، دوستان امام هر چه اصرار كردند كه اگر لحظاتي جلسه را ادامه دهيد او و تمام پيروانش مسلمان مي شوند ، فرمودند : نماز اوّل وقت مهم تر از بحث است ، او اگر لايق باشد بعد از نماز هم مي تواند حق را بپذيرد . دانشمندِ صابئي كه اين صلابت و قاطعيت و تعبّد و عشق به حق را در امام ديد بيشتر علاقمند شد . (21)
آخرین نظرات