رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «اَلجَنَّةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى جَسَدٍ غَذَي بِالحَرَامِ».«بهشت حرام است بر بدنی که از غذای حرام تغذیه نماید» [إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص: 69]
و نيز مي فرمايند: «تَرْكُ لُقْمَةِ حَرَامٍ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ صَلَاةِ أَلْفَيْ رَكْعَةٍ تَطَوُّعا». یعنی: «ترک کردن یک لقمه حرام در نزد خدا بهتر است از دو هزار رکعت نماز مستحبی» [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج90، ص: 373]
و از امیرالمؤمنین علیه السلام منقول است: «لَيسَ مِن شِيعَتِي مَن أَكَلَ مَالَ المُؤمِنِ حَراماً». یعنی: «از شیعیان من نیست کسی که مال مؤمنی را به حرام بخورد» [إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص: 69]
داستانك:
شريك بن عبد اللَّه نخعى، از فقهاى معروف قرن دوم هجرى، به علم و تقوا معروف بود.
مهدى بن منصور، خليفه عباسى، علاقه فراوان داشت كه منصب «قضا» را به او واگذار كند، ولى شريك بن عبداللَّه براى آنكه خود را از دستگاه ظلم دور نگاه دارد زير اين بار نمىرفت. و نيز خليفه علاقهمند بود كه «شريك» را معلم خصوصى فرزندان خود قرار دهد تا به آنها علم حديث بياموزد.
شريك اين كار را نيز قبول نمىكرد و به همان زندگى آزاد و فقيرانهاى كه داشت قانع بود.
روزى خليفه او را طلبيد و به او گفت: «بايد امروز يكى از اين سه كار را قبول كنى: يا عهده دار منصب «قضا» بشوى، يا كار تعليم و تربيت فرزندان مرا قبول كنى، يا آنكه همين امروز ناهار با ما باشى و بر سر سفره ما بنشينى.».
شريك با خود فكرى كرد و گفت: حالا كه اجبار و اضطرار است، البته از اين سه كار، سومى بر من آسانتر است.
خليفه ضمنا به مدير مطبخ دستور داد كه امروز لذيذترين غذاها را براى شريك تهيه كن. غذاهاى رنگارنگ از مغز استخوانِ آميخته به نبات و عسل تهيه كردند و سر سفره آوردند.
شريك كه تا آن وقت همچو غذايى نخورده و نديده بود، با اشتهاى كامل خورد.
خوانسالار آهسته بيخ گوش خليفه گفت: «به خدا قسم كه ديگر اين مرد روى رستگارى نخواهد ديد.».
طولى نكشيد كه ديدند شريك، هم عهده دار تعليم فرزندان خليفه شده و هم منصب «قضا» را قبول كرده و برايش از بيت المال مقررى نيز معين شد.
روزى با متصدى پرداخت حقوق حرفش شد. متصدى به او گفت: «تو كه گندم به ما نفروخته اى كه اينقدر سماجت مىكنى؟».
شريك گفت: «چيزى از گندم بهتر به شما فروخته ام، من دين خود را فروخته ام.»
مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج18 (داستان و راستان)، ص: 255 به نقل از مروج الذهب مسعودى، جلد 2، حالات مهدى عباسى.
آخرین نظرات