كرامت کرامت عبدالحسین:
خاطره یک آزاده از عملیات بدر/ لحظه های دلواپسی کنار آب های هور.
قسمت دوم :
….ترکش های سانتی متری دور و برمان را پوشانده اند گلوله از بالا و چپ و راست سرمان رد می کشد. تنوری از خاک و دود در هم پیچیده است و نوای مرگ زمین را می نوازد. آسمان پر شده است از هلی کوپتر و هواپیماهای عراقی که شیرجه می روند و یکهو توی دود و غبار گم می شوند و بمب های خود را مثل نقل های گنده رو سر و کله رزمندگان می پاشند. زمین و آسمان یکجا می ترکد. دل و روده زمین تو صورت کدر آسمان کوبیده می شود. آب هور به رنگ سرب در آمده است و باران گلوله بر تن و روی بچه ها هوار می شود. گلوله ، توپ و انواع انفجارها خاکریز دفاعی را هزار تکه کرده است. شدت انفجارها چنان است که انگار تمام دژ را آتش زده اند. گلوله های ضربدری رو سینه ها و سرها فرو می روند. تن های تکه تکه شده و بی سر، جاده، دژ و پشت خاکریز را پوشانده است. آرپی چی زنها قهرمانانه بر می خیزند و بدون هیچ ترسی گلوله های خود را به طرف گله فیل ها شلیک می کنند. اما همه آنها کمانه می کنند. این تانک های تی هفتاد و دو روسی با این گلوله های آرپی چی منفجر نمی شوند و از نفس نمی افتند. همه در زیر این آتش سهمگین به طرف عراقی ها و تانک ها شلیک می کنیم. نیروهای پیاده دشمن جرات نمی کنند از پشت تانک ها بیرون بیایند.
قیامتی برپاست. تیرهای مستقیم گلوله های تانک مدام به دپوی خاکریز اصابت می کنند و کوهی از گرد و خاک و دود به هوا بلند می شود. در طرف راست دژ مستقر شده ایم. تلفات بسیار بیشتر از آن است که حدس می زدم. از همه گردان گروهانی بیش نمانده است. توی نعل اسبی گیر افتاده ایم. دیده بان دشمن از روی یک کله قندی بزرگ بر ما دید دارد. بچه ها دارند قتل و عام می شوند. گلوله مستقیم تانکی صفیرکشان از بالای سرم می گذرد و به لودری که در سمت راست خاکریز بیکار افتاده اصابت می کند. خمپاره های زمانی هم مثل چراغ بالای سرمان می ترکند و ترکش هایشان مثل پشه پراکنده می شوند تا جسم ما را نیش بزنند.
با محمد علی چند سنگر به عقب تر می رویم تا سمت راست خاکریز را هم مواظب باشیم. خدای من ما از سه طرف در محاصره هستیم.عراقی ها در ده متری ما هستند. اگر آتش سنگین عراقی ها سبک تر شود مطمئناً جنگ تن به تن می شود. این موضوع دلهره به جانم می اندازد…..
ادامه دارد…..https://t.me/hoor68
آخرین نظرات