✨وقتی تیتراژ آغازین آنشرلی انتظار را در وجود کودکانه مان ریشه دواند ؛ ?
خوب به خاطر دارم کودکی هایم را،
همان زمان که از مدرسه برمی گشتم و سخت انتظار
” آنشرلی"را می کشیدم.
با اینکه از رنگ موهایش بدم می آمد، اما شاید همان موسیقی آغازین مرا مقابل تلویزیون میخکوب می کرد.
من نه در “آنه” تکرار غریبانه می دیدم و نه سبز شدنی..اما باز هم با موسیقی متن پرواز میکردم. وقتی آقای گوینده با همان صدای گرفته اش که انگار یک دنیا غم را در خودش جا داده بود لب به سخن می گشود و من با تمام حجم قلبم با او همراه می شدم :…"آنه !#تکرار_غریبانه_روزهایت چگونه گذشت؟! وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان ماند. به من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت و تنهایی معصومانه ی دست هایت…”
به اینجا که می رسید احساس میکردم الان است که قلبم از جا کنده شود. من نه کودکی مبهمی داشتم و نه تنها بودم اما چه چیز مرا به این همذات پنداری عمیق با آنه سوق می داد؟! و آقای گوینده ادامه می داد و من هم ادامه می دادم… “در هجوم دردها و غم هایت…و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت…حقیقت زلال دریاچه ی نقره ای نهفته بود.."☺️
و من این بار به وجد می آمدم ; حقیقت زلال دریاچه ی نقره ای !!!
و او ادامه می داد:.."و اکنون آمده ام تا دست هایت را به پنجه ی طلایی #خورشید بسپاری و در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآوری…”
به اینجا که می رسید گره ابروهایم باز می شد و لبخند روی لبانم نقش می بست، حتی خودم هم متوجه دگرگونی احوالم با یک متن بودم.
و پایان می یافت:"…اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست…”
و من بدون اینکه بدانم شکفتن و سبز شدن آنه در چه بود و اصلا مگر شکفتن یک جا می نشیند و انتظار تورا می کشد؟!با ذوق از جا می پریدم…
#شکفتن_و_سبزشدن…?
راستش آقا جان این همه پرحرفی کردم که بگویم من تازه فهمیدم آنچه مرا با آنه به سنخیت می رساند چه بود. این روزها که معنی #دلتنگی و #انتظار را با تمام قلبم لمس می کنم باور کرده ام که این همان حس لطیف دوران کودکی ام بود. همان حسی که نادانسته با او زندگی می کردم.اصلا من می گویم تمام دلتنگی های دنیا به خاطر نبودن شماست. تمام انتظارها به شما ختم می شود.اصلا ما از زمان حضرت آدم دلتنگ و منتظرت بوده ایم حتی اگر گاهی ندانسته فکر کردیم دلتنگ و منتظر دیگری هستیم.
این تکرار غریبانه تمام نمی شود تا تو نیایی. به والله تمام نمی شود و ما منتظریم تا کی زمان شکفتن و سبز شدنمان برسد. آقا جان می دانم همه به من خواهند خندید، اما من می گویم حتی نویسنده ی تیتراژ آغازین آنشرلی هم منتظر شما بوده ،بدون اینکه خودش متوجه باشد وگرنه اینطور از تکرار غریبانه و پایان سبز سخن نمی گفت.
پ.ن: ادغام دلتنگی و انتظار در عین حال که میتونه جون آدمو بگیره تهش همیشه یه امید هست که آدمو سرپا نگه میداره ?
#أین_صاحبنا؟!
به قلم: خانم نگین شعبانی
آخرین نظرات