https://zolalnur.kowsarblog.ir/%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%A8-%D9%88%DA%AF%D9%84%D9%88%D9%84%D9%87-%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7 ? یهو وسط حرفش میگفت: “خانـــوم…️ اگـہ… بیشتر »
کلید واژه: "خاطرات شهدا"
ما خودمان فرهنگ داریم بعد از آموزش های سخت، پایین کوه که میرسیدیم، حاج احمد خرما گرفته بود دستش،به تک تک بچه ها تعارف میکرد. وقتی بر میداشتم، گفتم: “مرسی برادر!" گفت: “چی گفتی؟!" فهمیدم چه اشتباهی کردم؛ اما دیگر دیر شده بود! ظرف خرما را… بیشتر »
﷽ ? شهـید حمــید رضا مدنی ? ? شـــیمیایی بود برای درمــان به انگلیس اعــزام شد، خـــون لازم داشت، گفت خون #غـیرمســلمان نزنید، تـــوجه نکردند!! هـرچه زدند بدنش نپذیرفت، خون یک #مسلمان جواب داد، پزشکش مسلمان شد. گفت: #معـجزه است! #شهـــــیدانـــــه ? تا… بیشتر »
? #شهید_محمدامین_کریمیان طلبه بود ، مسلط به زبان انگلیسی ، بورسیه تحصیل در فلسفه غرب دانشگاه آلمان نیز پذیرفته شده بود ، بارها از او خواستند که برای تبلیغ به کشورهای انگلیسی زبان برود. قبول نکرد گفت به زبان عربی هم مسلط هستم ، مرا به سوریه یا لبنان… بیشتر »
? براے خرید عقد برا آقا جواد ساعت خریدیم ؛ بعد از چند روز دیدم ساعت دستشون نیست . پرسیدم چرا ساعت را دستت نبستے ؟ گفت : راستش را بگم ناراحت نمےشے . توے قنوت نماز نگاهم بہ ساعت مےافتاد و فڪرم مےاومد پیش تو . ? مےدونے ڪہ باید اول خدا باشد بعد خانواده .… بیشتر »
آخرین نظرات