مادرے خورد زمین و همہ جا ریخت بهم
همہ ي زندگے ِ شیر خدا ریخت بهم
داغي و تيزي ِ مسمار اذيّت ميكرد
تا كہ برخاست ز جا عرش خدا ريخت بهم
بشڪند پاے ڪسے ڪہ لگدش سنگین بود
تا ڪہ زد سلسلہ ي آل عبا ریخت بهم
مادرے خورد زمین و همہ جا ریخت بهم
همہ ي زندگے ِ شیر خدا ریخت بهم
داغي و تيزي ِ مسمار اذيّت ميكرد
تا كہ برخاست ز جا عرش خدا ريخت بهم
بشڪند پاے ڪسے ڪہ لگدش سنگین بود
تا ڪہ زد سلسلہ ي آل عبا ریخت بهم
دوباره ماندن زهرا بعید تر شده بود
که درد پهلوی مادر شدیدتر شده بود
دلیل های کبودش جدیدتر شده بود
در این میانه حسن نا امیدتر شده بود
همه به پهلو و او خیره بود بر رویت
همه به دست و حسن زل زده به بازویت
معصومانه فرزندان و به اندازه تمام جهان غم و بغضی که گلوی حضرتش را می فشارد و خیل ملائکه که آمده اند تا در این تنهایی، غمخوارعلی باشند …
عرشیان در سوگ فاطمه(س) نالانند. فرزندان فاطمه(س) ناباورانه پیکر مطهر و بی جان مادر را در آغوش کشیده، معصومانه می گریند و با ذره ذره وجودشان از مادر می خواهند که بار دیگر با آنان سخن بگوید، فاطمه(س) اما مظلوم و زجر کشیده همچنان ساکت است.
ماه با شرمساری، خود را پشت ابرهای سیاه پنهان ساخته تا تاریکی شب، چنان همه مدینه را بپوشاند که کسی نبیند و نداند که پیکر پاک دختر رسول خدا(ص) بر روی دستان مبارک امام علی(ع) به سوی کدامین خاک می رود.
شب که همیشه با ناله های علی(ع) آشناست، حال شاهد مظلومیت و زمزمه های حزن انگیز اوست، زمزمه های حزن انگیزی که در غم از دست دادن فاطمه از عمق وجود
پیرهن مشکی مهیا کن، ماجراها در ره است…
نرم نرمک, ماجرای کوچه و دیوار و درها در ره است…
ماجرای میخ در ، ماجرای سیلی و اشک حسن…
ناله های محسنم وا محسنم ها, در ره است…
فاطمیه…
راستی فاطمیه نزدیک است
زیر باران دوشنبه بعدازظهر اتفاقی مقابلـــــم رخ داد وسط کوچــه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتـاد سیب هاروی خاک غلطیدند چـــادرش درمیان گردو غبار قبلا این صحــنه را…نمیدانم درمن انگار میشود تکـــــرار آه سردی کشید،حــس کردم کوچــه آتش گرفت از این آه وسـراسیــــــمه گریه درگریه پسرکوچکش رسیـــــد از راه گفت:آرام باش!چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمـــرم دست من را بگیر، گریه نکنم مرد گریه نمیکند پســـــرم چادرش را تکاند با سخــــتی یاعلی گفت واز زمین پاشـــد پیش چشمــان بی تفاوت ما ناله هایش فقط تماشاشــــد صبح فـــــردا به مـــادرم گفتم گوش کن! این صدای روضه کیست طــــــــرف کـــوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانه ایی مشکـــی است باخودم فکر میکــــــنم حالا کوچه ی ما چقدر تاریک است گریه،مــــادر،دوشنبه،در،کوچه راستی فاطمیه نزدیک است
یـــا زهــــــــــرا.س
آخرین نظرات