#چی_شد_طلبه_شدم
سالها قبل از اینکه وارد سرای آزمایش بشوم دقیقا زمانی که مادرم سر سفره عقد نشسته بود و همزمان با خواندن خطبه عقد زیر لب دعا میکرد برای فرج امام زمان(عج) ، خوشبختیش و خواست عنایت داشتن فرزندانی که عاقبت بخیر دنیا وآخرت باشند و اینکه یاری خواشتن از خدا تا فرزندانی صالح و صالحه داشته باشم و البته دعای همیشگیش اینکه فرزند پسری داشته باشد که طلاب شود……
سالها گذشت…..
روزهای اول مهر که مصادف با روزهای اول محرم شده بود من متولد شدم…یک دختر….
بعد ازمن دختری دیگر وبعد پسر و پسری دیگر….
دو دختر ودو پسر
مادرم در تربیت دینی ما کوشش فراوان داشت نماز،روزه،احکام،حجاب،…….اما تلاشش برای طلابه شدن برادرانم تقربیا دائمی بود…
دراین بین البته بعداز اتمام درس دبیرستان واخذ دیپلم بمن چند بار پیشنهاد داد که برای ادامه تحصیل حوزه علمیه را انتخاب کنم اما من بلافاصله جذب بازار کار شدم و البته علاقه ای به تخصیلات حوزوی نداشتم چون می ترسیدم…..از برخورد بعضی طلاب ترسیده بودم.خشک، تند ،منزوی…که اصلا با روحیه اجتماعی من اصلا سازگار نبود اما نمی تونستم علاقه امرا به علوم دینی تکذیب کنم شاید بتونم به جرأت بگویم تمامحقوقم صرف خرید کتب دینی میشد و ساعتها فقط صرف مطالعه میکردم اما خب خیلی از واژه ها را متوجه نمیشدم و اصلا درک نمیکرد،
صفات فعلی خدا!!!!
صفات فاعلی خدا!!!
دلایل عقلی و نقلی!!!!
و خیلی مطالب دیگر….
سالها از تولد برادرانم گذشته بود و هر دوبرخلاف میل مادرم وارد باز کار فنی شدن و هرکدام در کار خود استادی باانصاف وخداترس ومردم دار اما خب خواسته مادرم فراتر از اینها بود اما هرگز خواسته قلبی اش را با اجبار نخواست.
من هم در یکی از ادارت شاغل بودم و تازه مدارکم را جهت رسمی شدن تحویل داده بودم اما قلبا راضی وخوشحال نبودم چون گمشده ای داشتم که با کار و پول و خرید ومطالعه کتب دینی و تفاسیر حل نشده بود من دنبال حقایق دین بود حقایقی که با دلیل وبرهان برایم تبدیل به اعتقاد قلبی شود خیلی جستجو کردم تا راهی برای رسیدن گمشده ام دست یابم اما نشد که نشد تنها راهم ورود به تحصیلات علوم دینی بود یعنی حوزه!!!!حوزه!!!!!نه من با حوزه و قوانین خشک ان کنار بیا نیستم ضمنا درشرف رسمی شدنم….جنگ بپا شد بین حب دنیا و مال و حب دین…..
تصمیم خودم را گرفتم و اول از هر کاری استعفای خودم را به ادراه مربوطه ارائه دادم که البته خیلی سخت پذیرفته شد و بعد ثبت نام در حوزه و آزمون ورودی و مصاحبه و آغاز تحصیل……
وقتی وارد بهشت حوزه شدم نه خشکی دیدم نه انزوا و افراط وتفریط .
همه چیز عالی بود و چقدر برایم لذت بخش بود دست یافتن به گمشده ام و یافتن براهین اعتقادی و چه زیبا دروس اخلاق و ……..
سطح 2 تمام شد.
بلافاصله در حوزه محل تحصیلم جذب کار شدم و اکنون علاوه بر تحصیل در رشته تفسیر وعلوم قرانی سطح( 3 ) به عنوان معاون آموزش توفیق خدمت به طلاب مکتب امام جعفرصادق(ع) را دارم.
موضوعات: "ویژه نامه ها(موضوعات پیشنهادی)" یا "محرم" یا "فاطمیه" یا "ماه رمضان"
استاد پناهیان
بیایید در اربعین، یک انتقامِ تاریخی بگیریم…
? استراتژی اصلی شیطان، شکستنِ حرمت ولیّ خداست؛ این مرکز ثقلِ کفر است! بینمازی، دزدی و همۀ جنایتها، فرعِ این ماجراست.
? بیحرمتی به ولیّ خدا در کربلا به اوج خود رسید؛ اصل ماجرای عاشورا شکستهشدنِ حرمت امام حسین (ع) بود، نه شهادتِ ایشان!
? برای مقدمهسازیِ ظهور، باید حرمت ولیّ خدا را بالا ببریم و امروز، عالیترین تجلیِ این حرمتگذاری، همین پیادهروی اربعین است.
? بیایید با پیادهروی اربعین، یک انتقام تاریخی از بیحرمتیهایی که به اولیاء خدا شده است، بگیریم و این تاریخ شومِ بشری را که در آن به ولیّ خدا بیاحترامی شده، به پایان برسانیم.
? اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج ?
?ایمان و یقین
یحیی بن نعمان گوید:
در محضر امام حسین علیه السلام شرفیاب بودم، عربی نقابدار با چهره ای تیره رنگ وارد شد و سلام کرد. حضرت علیه السلام سلام او را پاسخ داد. آن مرد گفت:
ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله سوالی دارم؟
فرمود: بپرس.
گفت: فاصله میان ایمان و یقین چه قدر است؟
فرمود: چهار انگشت.
گفت: چگونه؟
فرمود: ایمان آن است که آن را می شنویم، و یقین آن است که آن را می بینیم و فاصله بین گوش و چشم چهار انگشت است.
پرسید: میان آسمان و زمین چه قدر است؟
فرمود: یک دعای مستجاب.
پرسید: میان مشرق و مغرب چقدر است؟
فرمود: به اندازه سیر یک روز آفتاب.
پرسید: عزت آدمی در چیست؟
فرمود: بی نیازیش از مردم.
پرسید: زشت ترین چیزها چیست؟
فرمود: در پیران، هرزگی و بی عاری است، در قدرتمندان درنده خویی، در شریفان (و نجیب زادگان) دروغگویی، در ثروتمندان بخل و تنگ نظری است و در عالمان حرص است.
?موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 745.
آخرین نظرات