خدایم….
تو زیباترین ” ﺣﻀﻮﺭ ” ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﯽ
ﻭﻣﻦ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ …
ﺧﻮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ؛ ﺑﻪ ﺁﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﺕ
ﺑﻪ ﺑﺨﺸﺶ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪاﺕ
ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ
خدایم….
تو زیباترین ” ﺣﻀﻮﺭ ” ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﯽ
ﻭﻣﻦ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ …
ﺧﻮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ؛ ﺑﻪ ﺁﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﺕ
ﺑﻪ ﺑﺨﺸﺶ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪاﺕ
ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ
خداوندا …
تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم!
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را…
مبادا گم کنم اهداف زیبا را…
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت…
مرا تنها تو نگذاری…
که من تنهاترین تنهام؛ انسانم!
خدا گوید : تو ای زیباتر از خورشید زیبایم! تو ای والاترین مهمان دنیایم!
تو ای انســــان ! بدان همواره آغوش من باز است! شروع كن …
یك قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من
خداوندا ترس های بی دلیلم را که ریشه در باور ضعیفم دارد از من بگیر … جاری کن چشمه ای از آرامش بی مثال خودت را بر قلبم… و کنارم باش تا یادم بماند که اول و آخر تویی… و چون تو هستی پس ترسی نیست… دستهایم را که بگیری چشم بسته بدون ترس و دلهره به دنبالت می آیم… و اعتماد و ایمان دارم که مرا به بهترین جایی میبری که میدانی …
مناجاتی زیبا از خواجه عبدالله انصاری بارالها…
از كوي تو بيرون نشود
پاي خيالم
نكند فرق به حالم ….
چه براني،
چه بخواني…
چه به اوجم برساني
چه به خاكم بكشاني…
نه من آنم كه برنجم
نه تو آني كه براني..
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی
آخرین نظرات