من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم
*رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند*
من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!
*همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن*
از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!
*سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست*
من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!
*تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم*
از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!
*طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است*
از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!
*شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد*
من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!
*به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من*
مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!
*دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن*
که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم!
*هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم*
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!
*???? سید علی خامنه ای ????*
آخرین نظرات