هنگام به دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند ولی نمازی نمی خوانند!
هنگام مرگ برایمان فقط نماز میخوانند… بدون اذان …
اذان هنگام تولد برای نمازی است که هنگام مرگ می خوانند…
چقدر کوتاهست این زندگی
به فاصله یک اذان تا نماز …..
هنگام به دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند ولی نمازی نمی خوانند!
هنگام مرگ برایمان فقط نماز میخوانند… بدون اذان …
اذان هنگام تولد برای نمازی است که هنگام مرگ می خوانند…
چقدر کوتاهست این زندگی
به فاصله یک اذان تا نماز …..
وقتی کسی ز هجر کسی پیر می شود.
حتی فضای خانه نفس گیر می شود.
عاشق که روی یار ندیدست دیده ای؟؟؟
دانی ز طعن همه تحقیر می شود؟!
ما رشته عنان به در دوست برده ایم.
بنشسته ایم تا که چه تقدیر می شود.
ابری که زار می زند و گریه می کند.
اشک غلام توست که تبخیر می شود.
هر روز انتظار"اذا الشمس کورت”
این آیه با فراق تو تفسیر می شود.
وقتی نگاه لطف به عشاق می کنی.
مژگان تو کمان دو صد تیر می شود.
من را ببخش وصف جمال تو می کنم.
نوکر کنار صاحب خود شیر می شود.
آن قلب خسته ای که بدست تو دادمش!
تا لحظه ی ظهور تو تعمیر می شود!!!!!
اَللّهُمَّ عَجِّل لِولیّکَ الفَرج.…اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ
با مدد از کرامت زینب
کنم آغاز حکایت زینب
سرِ خورشید و عرش بالا هم
بر زمین ارادت زینب
عشق خواهد که عشق آموزد
تحتِ دست و نظارت زینب
ما گدای علی و فاطمه ایم
دست ما و کرامت زینب
.
فاطمه سیده به نسوان و
ارث مادر سیادت زینب
.
در ادب هم مقام فاطمه و
مثل حیدر شجاعت زینب
.
ما اهالی عشق آبادیم
گوشه ای از ولایت زینب
.
هرکه را دیده ام مقدس شد
بوده تحت قداست زینب
.
التماس دعای ارباب است
به نماز و عبادت زینب
.
روز محشر پیمبران حتی
چشمشان بر شفاعت زینب
.
از دست نیزه دار دلم بارها شکست
از دختران تو چقدر دست و پا شکست
دروازه غلغله ست به دادم برس حسین
بین سروصدا کمرم بی صدا شکست
مارا شناختند ولی خیره میشدند
قلبم ز چشم طایفه ای آشنا شکست
زخم عمیق روی سرم را نگاه کن
باور نمیکنی که بگویم کجا شکست
من محو پیچ و تاب سرت روی نی شدم
سنگی به من رسید و سرم بی هوا شکست
پیر زنی تمام تنم را سیاه کرد
آنقدر با عصا به تنم زد عصا شکست
یک عده دور محمل ما مست کرده اند
بغض گلوی قافله را خنده ها شکست
نان بین کودکان حرم پخش میکنند
خیرات اهل شهر غرور مرا شکست
هرکس رسید چنگ سوی معجرم کشید
با ناسزا وقار مرا بی حیا شکست
الهی ضعیفان را پناهی ؛ قاصدان را بر سر راهی ؛ مومنان را گواهی ؛ چه عزیز است آنکس که تو خواهی
الهی هر که ترا شناسد ؛ کار او باریک و هر که ترا نشناسد ؛ راه او تاریک
الهی توانائی ده که در راه نیفتیم و بینائی ده که در چاه نیفتیم
الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ؛ خواست خواست توست ؛ من چه خواهم . خواجه عبدالله انصاری
آخرین نظرات