شعر فوق العاده عالی از مجمع الشعرا برای شیخ نمر
قیام تازه ای از حبس خود به پا کردی
تو اقتدا به اسیران کربلا کردی
صدای کرببلا در گلو نمی ماند
دلیل داشت که فریاد را رها کردی
همیشه صبر ، سرانجام روشنی دارد
تو دست فاجعه را خوب برملا کردی
تنت اسیر شد اندیشه ات که آزاد است
ببین چگونه در اندیشه ها صدا کردى
اگر چه در دل میدان چو شیر غریدی
شبانه ابر شدی ، شیعه را دعا کردی
سکوت تو به رجزهای شیعه عزت داد
چه خوب شد که خودت را چو مجتبی کردی
سلام حق به تو ای شیخ سرزمین حجاز
به عهدهای دلت با خدا وفا کردی
به نص دین و سیاست جدا نمی گردد
کجا به سینهزدن ، روضه ، اکتفا کردی ؟
به یاد روضه ی موسی بن جعفر افتادم
چه قدر زیر شکنجه خدا خدا کردی
صدای نای تو هیهات من الذله بود
تو پای خون خدا را به مکه وا کردی
همیشه دین خدا تشنه ی فدا شدن است
چه خوب دین خودت را به دین ادا کردی
بلند قامتِ چون سروْ پایدار تویی
به قد و قامت عباس اقتدا کردی
به روی نیزه رود نیز سربلندی ماست
سری که با لبه ی تیغ آشنا کردی
به چشم هم زدنی از دو نیل رد شدی و
سری به محضر ارباب دست و پا کردی
به حکم عشق ” نِمر ” تا ابد نمی میرد
که بین دفتر آزادگیت جا کردی
همیشه بعد بلا ، لِلْولا سروده شده است
تو مبتلا شدی و تکیه بر بلا کردی
به مرگ سرخ بشارت تو را چه غم ای شیخ
اگر کسی بنویسد به خون حنا کردی
ابولهب شده آل سعود اما تو
به لطف خواندن تبت یدا چه ها کردی
به یمن نام قمر یا نمر دلت روشن
وفا به شیوه ی آن ماه سر جدا کردی
پیام کرببلا هیچجا اسارت نیست
رسالت است و تو امروز بر ملا کردی…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آخرین نظرات