✨مهدی جان میدانی آقــاجان،
خواب مانده ایم،
ازهمان روز اول
همان روز در سقیفه
همان موقع کنار در خانه
میدانی اگر خواب نبودیم کار به پهلوی مادر نمیرسید…
به خار در چشمان پدر نمیرسید
✨مهدی جان میدانی آقــاجان،
خواب مانده ایم،
ازهمان روز اول
همان روز در سقیفه
همان موقع کنار در خانه
میدانی اگر خواب نبودیم کار به پهلوی مادر نمیرسید…
به خار در چشمان پدر نمیرسید
دوست مجازی…
سخاوتت را دوست دارم…
مثڸ آفتاب مي ماني،
گرمي،
مهرباني،
با گذشتي…
دور ايستاده اي،
امّا محبتت گرمم مي ڪند…
از اينجا ڪه مڹ"قنوت"بسته ام
در بهار زندگی رویای تاریکم گرفت.
رنگ غم در کوچه های سردُباریکم گرفت.
ناله هایبی صدااز ژرف دریای دلم.
غصه های پر زدرد از دورُ نزدیکم گرفت.
از کنار خستگی ها در قمار زندگی.
کوت بودم نا گهان آن بی بی پیکم گرفت.
قعر چاهی گشته بودم؛در مسیر سر نوشت.
در کمال نا امیدی بخت باریکم گرفت.
سروده رضا تیموری طالب
و دانه ریخت بیایی کبوترش باشی
دوباره آینهای در برابرش باشی
نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی
میان راه پرستوی پرپرش باشی
«مدینه» شهر غریبی برای «فاطمه»هاست
نخواست گم شدهای مثل مادرش باشی
هرکه را دوش به دوش توسفر باید کرد
هرکه خواهان توباشد چه خطر باید کرد
هرکه نزدیک توشد جان به کف خواهدبود
قید جان رابزندفکر دگر باید کرد
باتو همسایه خورشید شدن می خواهد
جامه از تن بدرد باده نظر بایدکرد
به طلب خواسته ایم انکه توخواهی شاید
نتوانی که از این کار حذر باید کرد
رضا تیموری طالب
آخرین نظرات