کاش درهای مَدینه وَسَطش میخ نَداشت…
سینه ی زخمی او با نوک مسمار شِکَست…
فِضّه دل خون شد و با بُغض صِدا زد: ثانی…
پای خود را به تَنِ فاطِمه نگذار،، شِکَست…
کاش درهای مَدینه وَسَطش میخ نَداشت…
سینه ی زخمی او با نوک مسمار شِکَست…
فِضّه دل خون شد و با بُغض صِدا زد: ثانی…
پای خود را به تَنِ فاطِمه نگذار،، شِکَست…
ایـنـجـا ایـران است:
بـه “افـق فاطمیه” نـزدیـک مـیـشویم
بـو کـن :
بـوی بـغـض
بـوی پـیـراهـن مـشـکـی
بـوی فــریــاد “یـافاطمه”
کـم کـم شـمارش روز هـا بـه اتـمـام مـیـرسـد…
دیـگـر نـزدیــک است…
خبر از یک زن بیمار شود…
میمیرم…
مادری دست به دیوار شود
میمیرم…
با زمین خوردن تو…
بال و پرم میریزد…
چادرت را نتکان…
عرش بهم میریزد…
” اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها..
●■●■●■●■●
دل خورشید محک داشت؟ نداشت!
یا به او آینه شک داشت؟ نداشت!
آسمانی که فلک می بخشید احتیاجی به فدک داشت؟ نداشت!
غیر دیوار و در و آوارش ، شانه ی وحی کمک داشت؟ نداشت!
هر وقت دلش هوای دریا می کرد
با پرچم یا حسین نجوا می کرد
هر جا گره ای به ریسمانش می دید
با گریه توسلی به زهرا می کرد
خوشبخت ترین عموی دنیا می شد
وقتی که رقیه را تماشا می کرد .
یا اباالفضل العباس علیه السلام
صحبت از فاطمه سر فصل غزل خوانی ماست
گریه در روضۀ او مسلک عرفانی ماست
ما پریشان غم مادرمان فاطمه ایم
غربتش علت این گریۀ طولانی ماست
آخرین نظرات