اگر به گدایی بگویی: پول خورد ندارم.بیا جلو تر پول خورد کنم.کمی او را دنبال خودت بکشانی و بعد برگردی و بگویی:"برو پول ندارم"چه حالی میشود ؟می گوید :"تو که نمیخواستی به من کمک کنی،چرا من را دنبال خودت کشاندی؟!چرا مرا امیدوار کردی؟” یا الله اگر نمیخواستی امشب به ما چیزی بدهی چرا ما را اینجا جمع کرده ای؟چرا ما را به اینجا کشاند ه ای؟! یا رب من اگر گناه کارم چه کنم؟ بیچاره وخوار وشرمسارم چه کنم؟ هر چند که بسته ام به خود راه نجات اما به درت امیدوارم چه کنم؟
موضوعات: "سخنرانی" یا "حجت السلام انصاریان" یا "خطبه آغازین" یا "پی نوشت های سخنرانی" یا "حجت السلام قرائتی" یا "حجت السلام فرحزاد" یا "حاج آقا پناهیان"
دعاهاي پاياني 1
اللّهُمَّ صَلِّ عَلي فاطمةَ و اَبيها و بَعلِِها وَ بَنيها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فيها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُك
اهل ولا چو رو به سوي خدا كنند،اول براي يوسف فاطمه دعا كنند.
دعاي فرج امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف رو همه با هم زمزمه مي كنيم:
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكي وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِي الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَ انْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ.
با حميد و به حق محمد،يا عالي و به حق علي،يا فاطر و به حق فاطمه،يا محسن و به حق الحسن،يا قديم الاحسان بحق الحسين عليه السلام، ده مرتبه،يا الله و يا الله و ………
خدايا فرج امام زمان(عج) ما را برسان،در ظهور ارباب و ولي نعمت ما تعجيل بفرما،قلب حضرت رو از ما راضي و خوشنود بگردان،چشمان آلوده و گنهكار ما رو به ديدار حضرتش روشن و منور بگردان،ما رو ناكام از اين دنيا مبر،داغ كربلا و مدينه بر اين دلهامون مگذار،دستان آلوده و گنهكار ما رو به ضريح شش گوشه اباعبدالله الحسين عليه السلام برسان،رهبر مارو در سايه لطف آقا امام زمان(عج)مصون و محفوظش بدار،بر توفيقاتش بيفزاي ،طول عمر با عزت به ايشان عطا بفرما،انقلاب مارا به انقلاب امام زمانمان متصل بگردان،اين قليل توسلات رو از ما قبول و ذخيره شب اول قبرمان قرار بده،لحظه مرگ ، قبر و قيامت علي و اولاد علي را به فرياد ما برسان،از بانيان خير به احسن وجه قبول بفرما،مرگ ما را در مجالس امام حسين قرار بده،آخرين ذكر ما را يا حسين قرار بده،مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده،ما را حسيني زنده بدار،حسيني بميران،ما را تا نيامرزيده اي از اين دنيا مبر،گناهان ما برير آبروي ما مريز،شهداء،امام شهداء،اموات ما،اونايي كه تو اين مجلس خدمت كردن الان سر به سينه ي تراب نهادند،اموات،باني مجلس خصوصاً….،……،…… الساعه برسرسفره احسان اباعبدالله الحسين عليه السلام مهمان بفرما.ما هم كه به جايگاه ايشان رسيديم بر ما ترحم و تفضل بفرما، پدر و مادر ما را ببخش و بيامُرز،نسل و ذريّه ما رو دشمن و بي تفاوت به آل الله قرار مده،اونايي كه دارن تو اين مملكت خدمت مي كنند در هر پُست و مقامي كه هستند نصرت و ياريشان بگردان،اونايي كه دارن خيانت مي كنند، در هر پست و مقامي كه هستند اگر قابل هدايت،هدايت،و اِلا ريشكن و نابودشان بگردان،به مردان ما غيرت اباالفضلي ،به زنان ما عفت زينبي عطا بفرما،به ما توفيق عبادت،شب زنده داري،خدمت، ترك معصيت عطا بفرما،خدايا چنان كن سرانجام كار،كه تو خوشنود باشي و ما رستگار، تعجيل در ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ،شادي ارواح طيبه شهدا،امام شهدا، شادي روح اموات :رحمه الله من يقرا ،فاتحة مع اخلاص مع صلوات
يكى از علل دروغگويى فرزندان ، تحميلِ تكاليفِ سنگين بر آنها و توقع بيش از طاقت از آنان داشتن است
سخت گيرى هاى اولياى طفل و توقعات نادرستى كه فوق طاقت كودكان است آنان را به راه دروغگويى مى كشاند و اين خلق ناپسند را در وجود آنان بيدار مى كند.
رسول خدا(صلي الله عليه و آله)مي فرمايند:در تعليم و تربيت مدارا كنيد و سختگيري نكنيد
داستانك:
((ريموند بيچ )) مى گويد: دختر جوانى را مى شناسم كه اكنون يك دروغگوى درمان ناپذير است . او هنگامى كه هفت سال داشت هر روز به كلاس درس مى رفت
پرستارى هر روز او را به مدرسه مى برد و در پايان درس نيز خودش عقب او مى رفت . خلاصه اين زن مسئول تربيت اين كودك بود.
در آن زمان ، شاگردان كلاس هر روز بر حسب نمره هاى امتحانات كتبى طبقه بندى مى شدند و شاگرد اول و دوم و… معين مى شد.
دخترك هر روز همين كه كيف به دست از كلاس خارج مى شد، با پرسش يكنواخت و حريصانه پرستارش كه مى گفت : ((چند شدى ؟)) رو به رو مى شد. هرگاه او مى توانست بگويد: ((اول يا دوم )) كار درست بود. اما يكبار اتفاق افتاد كه سه نوبت پى در پى ، اين بچه ، شاگرد سوم شد و بايد گفت كه رتبه سوم ميان بيست و پنج نوآموز به راستى جاى تحسين دارد.
پرستارِ او ، دو بار اول بردبارى كرد، اما بار سوم ديگر نتوانست خوددارى كند. در حاليكه بچه از وحشت دچار بهت شده بود، فرياد زد: ((پس اين شاگرد سومى تو پايان ندارد؟ فردا بايد اول شوى ! مى شنوى ؟! اول ! بايد شاگرد اول بشوى !))
اين امر سخت و جدى در تمام آن روز فكر دخترك را به خود مشغول كرد و فردا هم در مدرسه دچار همين غم و وحشت بود. تمام دقت و توجهش را آن روز در انجام تكاليف و دروسش به كار برد.
اما او آن روز ، بار ديگر شاگرد سوم شناخته شد و امروز ديگر اين مصيبت و بلاى عظيمى بود!
هنگامى كه زنگ آخر را زدند، پرستار دم در كلاس در كمين اين طفلك ايستاده بود. همين كه چشمش به او افتاد فرياد زد: ((چه خبر؟)) دخترك كه دل گفتن حقيقت را در خودش نديد، پاسخ داد: ((اول شدم !)) و به اين گونه دروغگويى او آغاز شد!
چقدر از پدرها و مادرها كه به همين گونه رفتار مى كنند و به اين ترتيب بار سنگين گناهكارى و مسووليت دروغگويى فرزندان را به دوش مى گيرند! [كودك از نظر وراثت و تربيت اثر آيت الله فلسفي، جلد 2، صفحه 43]
إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ … [الإسراء : 27 ]
اسرافكاران، برادران شياطينند؛ …
به راستي چرا ما ايرانيان كه ادعاي مذهبي بودن داريم ، اينقدر اهل اسرافيم
مثلا :
چرا مصرف آب ، در كشور ما ، 2 برابر ميانگين جهاني است ؟!
چرا مصرف برق ، در كشور ما ، 3 برابر ميانگين جهاني است ؟!
چرا مصرف گاز ، در كشور ما ، 3 برابر ميانگين جهاني است ؟!
چرا استفاده از تلفن ، در كشور ما ، 4 برابر ميانگين جهاني است ؟!
چرا مصرف بنزين ، در كشور ما ، 6 برابر ميانگين جهاني است ؟!
چرا مصرف نان ، در كشور ما ، 6 برابر ميانگين جهاني است ؟! [منبع و اينفوگرافيك اين آمار اينجا ]
داستانك 1:
روزي خواستم عينك امام را به ايشان بدهم، دیدم مقداری گرد و غبار روی شیشه های آن نشسته است. یک برگ دستمال کاغذی برداشتم و عینک را تمیز کردم و به امام دادم. ایشان عینک را به چشم زدند .
بی توجه، قصد داشتم آن دستمال را مچاله کرده و دور بیاندازم که امام گفتند: «آقای انصاری! اگر شما برای آن دستمال، مورد مصرف ندارید، به من بدهید. این دستمال هنوز جای مصرف دارد»
منبع : زندگي به سبك روح الله صفحه 30
داستانك 2 :
یک بار که خدمت امام بودیم، از من خواستند پاکت دارویشان را به ایشان بدهم.داخل پاکت دارویی بود که باید به پایشان می مالیدند.شاید کسی باور نکند، بعد از مصرف دارو، امام یک دستمال کاغذی را به چهار تکه تقسیم کردند و با یک قسمت از آن چربی پایشان را پاک کردند و سه قسمت دیگر را داخل پاکت گذاشتند تا برای دفعات بعد بتوانند از آن استفاده کنند.
راوي: خانم فريده مصطفوي (دختر امام ) منبع: نشريه امتداد - صفحه: 40
سوال 1:
مادر حضرت رقيه كه بود؟ و آيا در كربلا حضور داشت؟
پاسخ :
مادر حضرت رقيه ، مطابق بعضي از نقلها ، « ام اسحاق» نام داشت كه قبلا همسر امام حسن عليه السلام بود ؛ و آن حضرت در وصيت خود به برادرش امام حسين عليه السلام سفارش كرد كه با ام اسحاق ازدواج كند ، و فضايل بسياري را براي آن بانو برشمرد [ابصارالعين في انصار الحسين صفحه 368]
بعد از ولادت حضرت رقيه ، ام اسحاق بيمار شد و ديري نپاييد كه از دنيا رفت [ السيده رقيه صفحه 24]
سوال 2 :
مداحان و سخنرانان مي گويند : در خرابه شام رقيه ياد پدرش را كرد و همه به گريه افتادند و صداي آنان به يزيد رسيد . حال سوال اينجاست كه چگونه صدا ، از داخل خرابه به قصر رسيده است؟ يعني يزيد داخل خرابه بوده است؟! آيا اين دروغ نيست؟!
پاسخ :
معاويه در حال ساخت قصري به نام كاخ خضرا بود ، براي همين خانه هايي را خريد تا قصر را بنا كند
يكي از اين خانه ها متعلق به پير زني بود كه حاضر به فروش خانه ي خود نبود و مي گفت مي خواهم در همين جا زندگي كنم و بعد از مرگم نيز قبرم درون خانه ام باشد.
معاويه دستور داد خانه را خراب كنيد ، اما عمرو عاص مخالفت كرد و گفت :
“عرب هميشه در آرزوي حاكمي عادل بوده و تو مي تواني از اين فرصت استفاده تبليغاتي كني ؛ به اين صورت كه قصر را بسازي و آن خانه را خراب نكني . آنوقت هركه از درب قصر وارد شود اولين سوالي كه برايش پيش مي آيد اين است كه اين خانه ي خرابه در وسط قصر چه مي كند و ما به او پاسخ مي دهيم كه عدالت ما به ما اجازه ي خراب كردن خانه ي پير زن را نمي دهد “
اين جريان اتفاق مي افتد و بعد از مدتي پير زن از دنيا مي رود و معاويه باز هم آن خانه را خراب نمي كند.
در زمان يزيد با وجودي كه اين خانه به خرابه تبديل شده باز هم اين نيرنگ ادامه پيدا مي كند
زماني كه اسرا را به شام مي آورند ، در آن خرابه قرار مي دهند و آن خرابه داخل حياط قصر بوده است
[منبع:كتاب ريحانه كربلا - نوشته عبدالحسن نيشابوري- صفحه101 به نقل از كتاب صفريه جلد 2 صفحه 42 – با اندكي تصرف]
آخرین نظرات