باز هم روح الامین دارد غزل می آورد صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد
تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد
شعر شیرین مرا شور عجیبی داده است واژه ی نابی که در چندین محل می آورد
چیست آن واژه که همراه ادایش جبرییل جمله ی «حیّ علی خیرالعمل» می آورد
در میان شعرهای شاعران اهل بیت دائماً این بیت را ضرب المثل می آورد:
یوسف مصری کجا و یوسف زهرا کجا؟!
جلوه ی قطره کجا و جلوه ی دریا کجا؟!
کوچه های شهر را امشب چراغانی کنید عرش را و فرش را آیینه بندانی کنید
آمده نور دل انگیزی به سمت سامرا باید امشب کوچه ها را خوب نورانی کنید
طبق رسم فصل حج، مثل تمام حاجیان جان ما را پیش پای یار، قربانی کنید
از خَم ابروی او صدها خُم می، می چکد باید امشب خلق را انگور مهمانی کنید
دیدن روی سلیمان کار آسانی که نیست باید اوّل خوب از این مُلک، دربانی کنید
هر که باشد نوکر تو زود آقا می شود
خود به خود با یک نگاه تو مسیحا می شود
یوسف زهرا تویی حُسن ختام اهل بیت نام تو زیباست ای مرد قیام اهل بیت
السّلام ای حُجّةَ الله ای امامَ منتظَر لحظه لحظه می رسد بر تو سلام اهل بیت
از پیمبر تا امام عسگری، در عصر خود نقل کردند این که هستی التیام اهل بیت
می رسد آن روز که با ذوالفقار مرتضی می رسی تا که بگیری انتقام اهل بیت
مرتضی، زهرا، حسن، خون خدا، پیغمبری
می بری با جلوه ات دل از امام عسگری
نیمه ی شعبان که می گردد عیان، صاحب زمان می کند گل بر لب پیر و جوان، صاحب زمان
اشهَد انّ که هستی تو امام آخرین می وزد از هر مناره این اذان، صاحب زمان
تشنه هستم تشنه ی یک جرعه ی دیدار تو وعده گاه ما شبی در جمکران، صاحب زمان
می رسی یک روز ای خورشید پشت ابرها می کنی پیدا مزار بی نشان، صاحب زمان
با ظهورت می شود خوشحال زهرا مادرت
پیش مرگت می شود آن لحظه آقا نوکرت
العجل آقا! بیا چشم انتظاری ها بس است در فراقت اشک ها و بی قراری ها بس است
اشک ها ی ما که یک لحظه به درد تو نخورد ناله ها و ضجّه ها و گریه زاری ها بس است
تا به کی جمعه به جمعه ذکر ندبه سر دهیم ندبه و خون دل و شب زنده داری ها بس است
معصیت، پاکی دوران جوانی را گرفت ما جوان ها را کمک کن، شرمساری ها بس است
باید آقا درد غربت را فقط فریاد کرد گوشه گیری های ما و راز داری بس است
با ظهور خود بیا و مادرت را شاد کن
قلب ویران مرا با مقدمت آباد کن
موضوع: "امام موعود"
چه فایده و اثری بر وجود امامی که همواره در پنهانی به سر میبرد، بار خواهد بود و اساساً بشر چه احتیاجی به وجود رهبری دارد که نه تبلیغی برای اسلام انجام دهد و نه بتواند حدی از حدود اسلام را جاری کرده و نه حکمی از احکام آن را بیان نماید و نه گمراهی را راهنمایی کند و نه امر به معروف و نهی از منکری انجام دهد و نه امکان داشته باشد که در راه اسلام جهاد کند؟
انتقاد کنندگان میگویند: نقش «امام» در جامعه، حفظ و نگهداری شریعت اسلام و مواظبت کردن از احوال امت و جامعه اسلامی است. و اگر غیبت امام، به آنگونه که «امامیه» میگویند، ادامه پیدا کند و اقامه حدود و اجرای احکام و جهاد با دشمنان که باید به وسیله او انجام شود، همگی متوقف گردد و احتیاجی که موجب نصب او گردیده برآورده نگردد، بنابر این، وجود چنین امامی با عدمش مساوی خواهد بود.
این انتقاد نیز سست و بیپایه است، به خاطر اینکه:
اولاً: دعوت به حق و تبلیغ اسلام، منحصر به شخص امام نیست بلکه این وظیفه همه مسلمین و مؤمنین است، مگر نه این است که همواره، این شیعیانند که تبلیغ و ترویج مذهب و شناساندن راه صحیح را به مردم به عهده گرفته و انجام میدهند. امام شخصاً احتیاج به عهده گرفتن این کار را ندارد، همانگونه که ظهور و گسترش دعوت پیغمبران همواره به وسیله پیروان و مؤمنین به آنها بوده است. و به همین مقدار نیز عذر و بهانه افراد بر طرف شده و حجت بر آنان تمام میشود و آنان احتیاجی به تحمل سفر و از نزدیک به حضور امام رسیدن ندارند و پس از وفات آنان نیز تبلیغ و ترویج حق، به همین گونه انجام میپذیرد و اجرای حدود و احکام و جهاد با دشمنان نیز به عهده نمایندگان و فرماندهان آنان بوده و هرگز منحصر به شخص آنان نیست. به همین جهت، در زمان پیغمبران، نمایندگان و فرماندهان آنان این امور را بدون هیچ سستی و تأخیری انجام میدادند و هرگز نمیگفتند که باید خودشان شخصاً به این کارها بپردازند.
آنچه عقلاً بر خداوند واجب است، این مطلب میباشد که برای هدایت امت و حفظ قانون شریعت و تحصیل امنیت، امامی را نصب کند
از بیانات فوق، این مطلب به وضوح روشن شد که علت احتیاج به وجود امام این است که شریعت و قانون اسلام حفظ شده و به همان گونه که وظیفه آنان است تبلیغ گردد و اگر کسی و یا کسانی پیدا شوند که به این امور قیام کنند در این صورت امام حق دارد ساکت بماند و یا پنهان شود و هرگاه که همه امت بر ترک این عمل اتفاق کرده و کسی از آنان این کار را به عهده نگرفت و تمامشان از راه حق و قانون صحیح، منحرف شوند، قهراً امام حق ندارد که در پنهان بماند، بلکه باید ظاهر شده و این کارها را شخصاً انجام دهد. همین مطلب، فلسفه وجود امام را عقلاً تشکیل داده و وجوب نصب او را ثابت میکند.
سالروز آغاز امامت امام زمان (عج)
ثانیاً
: آنچه عقلاً بر خداوند واجب است، این مطلب میباشد که برای هدایت امت و حفظ قانون شریعت و تحصیل امنیت، امامی را نصب کند. هنگامی که امت، راه ظلم و ستم را پیشه سازند و مانع انجام وظیفه او گردند و قصد نابودی او را کنند، در اینجا این تنها امت هستند که مانع ادامه انجام وظیفه او شده و موجب نهان شدن او گردیدهاند و هرگونه فسادی که از این امر تولید شود، خودشان مسئول آن خواهند بود، ولی اگر خداوند امام را بمیراند و یا او را نصب نکند و میراندن یا نصب نکردن امام، موجب فساد و هرج و مرج گردد، در این صورت مقصر و عامل اصلی در ایجاد فساد و هرج و مرج خداوند خواهد بود. پر واضح است که حق تعالی هرگز موجب فساد و هرج و مرج نمیشود.(1)
فراوری بخش عترت و سیره تبیان
پی نوشت:
1 . مرحوم «علاّمه حلی» در کتاب «کشف المراد» در بحث «وجوب نصب امام» پس از توضیح کلام «خواجه نصیرالدین طوسی» که فرموده: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا؛ یعنی وجود امام برای مردم لطف خداوند است و حکومت او بر جامعه لطف بهتری است برای آنان و اگر در این زمان امام شخصاً اداره امور جامعه را به دست نمیگیرد، این ما هستیم که موجب آن شدیم»، میگوید:
«تحقیق در این باره این است که فایده و ثمره نیکوی امامت در اجتماع بشری به چند چیز حاصل میشود:
اول اینکه: خداوند امام را به طور واضح نصب کند و امکان اداره صحیح امور مردم را به او بدهد، این کار را خداوند انجام داده است.
دوم اینکه: امام نیز حاضر به قبول منصب امامت گردیده و آماده انجام وظیفه خود بشود. این کار را نیز امام به نوبه خود انجام داده است.
سوم اینکه: مردم نیز به وظیفه خود نسبت به وی عمل کنند، به این معنا که فرمان او را بپذیرند و در اداره امور، او یاری دهند. این همان چیزی است که مردم آن را انجام ندادهاند. پس بنابر این، تنها امت بودهاند که از شامل شدن لطف خداوند نسبت به خود جلوگیری به عمل آوردهاند، نه خداوند و نه شخص امام». (کشف المراد، ص 285).
تمام مذاهب و ملت های اسلامی بر این امر اتفاق دارند که معجزه، مخصوص پیغمبران و از علایم خاص فرستادگان خداست. و بنا بر ادعای «امامیه» هنگامی که امام غایب آنان ظهور کند، مجبور خواهد بود که خود را به وسیله معجزه به مردم بشناساند و تا از این راه صحت و امامت خود را بر آنان ثابت نکند، راه دیگری وجود نخواهد داشت؛ چراکه هیچکدام از مردم آن زمان، بدون معجزه نخواهند توانست او را مشخصاً بشناسند.
انتقاد کنندگان میگویند: هرگاه امام به قدری از انظار پنهان شود که قرنهای زیادی سپری شود و نسلهای متعددی بیایند و بروند و ابداً او را از نزدیک نبینند، بنابراین، هنگامی که ظهور کند، برای افراد حاضر در آن عصر، هیچ دلیل و برهانی بر صحت نسب و اثبات امامتش به جز «معجزه» وجود نخواهد داشت و اگر بخواهد از طریق معجزه خود را به مردم بشناساند یا باید پیامبر باشد و این بر خلاف اتفاق تمام مسلمین است که پس از پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله، پیغمبری نخواهد آمد و یا اگر پیامبر نباشد و در عین حال معجزه کند، این خود بر خلاف اتفاق همه مسلمین است که میگویند معجزه از علایم خاص پیامبری است و غیر از پیامبر، فرد دیگری نمیتواند دارای معجزه باشد.
این انتقاد نیز مانند انتقادهای گذشته مردود است به خاطر اینکه:
اولاً: اخبار زیادی از پدران مهدی که همه آنان امامان شیعه بودهاند، رسیده است که نشانههای قبل از ظهور او را که همگی دلالت بر قیام مسلحانه وی میکند، بیان کردهاند. یکی از آنها قیام مسلحانه شخصی به نام «سفیانی» است و نشانه دیگر، ظهور شخصی به نام «دجال» است. و همچنین کشته شدن فردی از اولاد «حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام» است که در مدینه قیام مسلحانه نموده و مردم را به طرفداری از «مهدی» دعوت میکند.
از دیگر نشانههای قبل از ظهور مهدی، فرو رفتن یک «ارتش مجهز» به زمین در بیابان «بیداء» نزدیک مکه است. و درباره این نشانهها و غیر آن، علاوه بر شیعه، اهل تسنن نیز روایتهایی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل کردهاند که تماماً بر انجام حتمی این وقایع دلالت میکند. و در حقیقت اینها معجزاتی است که نشانه راستین صحت نسب و درستی ادعای او میباشد.
هر زمان که زکریا بر مریم وارد میشد، میدید که در برابرش طعامی وجود دارد. به مریم گفت: این غذاها از کجاست؟ مریم گفت: از پیشگاه خداوند برایم آمده و خداوند هرکه را بخواهد بدون حساب روزی میدهد. در این هنگام بود که زکریا دعا کرد که پروردگارا! به من اولاد پاک و ارجمندی عطا فرما و تو خواهش مرا میشنوی
ثانیاً: ظهور نشانهها و معجزات، به دست «امامان» دلیل بر پیامبری آنان نیست؛ به خاطر اینکه آوردن معجزات، به مدعی پیامبری اختصاص ندارد، بلکه معجزات، به طور اجمال، تنها دلیل بر صحت و درستی ادعا کننده میگردد، چه آن «ادعا» ادعای پیامبری باشد و چه ادعای دیگری. پس اگر مدعی، ادعای پیامبری کند، معجزه دلیل بر پیامبری آن شخص خواهد بود و اگر ادعای امامت و رهبری داشته باشد، معجزه دلیل بر صدق امامت آن شخص خواهد گردید و اگر مؤمن صالح و پرهیزگاری به وسیله آن فرد دیگری را به پیروی و اطاعت پیامبر یا امامی دعوت کند و یا بدان وسیله ادعای شنیدن حکم و یا سخنی از امام و یا پیامبری نماید، در این صورت معجزه شاهد و دلیل بر درستی ادعای آن مؤمن خواهد بود.
آری مطلب این هست که معجزه مخصوص آن دسته از افراد است که از گمراهی فکری و ارتکاب گناهان کبیره محفوظ و مصون باشند و این چیزی است که میتواند هم در انبیا و هم در اصحاب و پیروان آنان وجود داشته باشد. به عنوان نمونه دو مورد را که صریحاً در قرآن ذکر شده، نقل میکنیم:
مورد اول: «مریم» دختر «عمران» است که خداوند «روزی» او را همواره از آسمان میفرستاد. قرآن در این باره چنین میفرماید:
«هر زمان که زکریا بر مریم وارد میشد، میدید که در برابرش طعامی وجود دارد. به مریم گفت: این غذاها از کجاست؟ مریم گفت: از پیشگاه خداوند برایم آمده و خداوند هرکه را بخواهد بدون حساب روزی میدهد. در این هنگام بود که زکریا دعا کرد که پروردگارا! به من اولاد پاک و ارجمندی عطا فرما و تو خواهش مرا میشنوی». (آل عمران / 38 – 37)
پوستر امام زمان علیه السلام
خداوند این معجزه را درباره مریم انجام داد و حال اینکه مریم نه پیغمبر و نه فرستاده خدا بود، بلکه بندهای از بندگان صالح و پرهیزگار خداوند بیش نبوده است.
مورد دوّم: مادر «موسی بن عمران» است که طبق تصریح قرآن، خداوند به وی وحی کرد. قرآن کریم در این زمینه چنین میفرماید:
«و ما به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر ده و هنگامی که از دشمن بر او ترسیدی به دریایش بیفکن و ابداً ترس به خود راه مده و محزون نباش که ما او را به تو بر میگردانیم و پیامبرش قرار خواهیم داد». (قصص/7)
خداوند صریحاً در این آیه میگوید: که ما به مادر موسی وحی کردیم و حال اینکه اگر وحی، معجزه مخصوص پیامبران باشد، فرستادن وحی بر مادر موسی که نه پیغمبر بوده و نه فرستاده خداوند، درست نخواهد بود.
بنابر این، چه مانعی خواهد داشت که خداوند نظیر این معجزات را درباره مهدی انجام دهد تا او را از مدعیان دیگر تمییز داده و ادعای او را از ادعاهای دروغین مشخص نماید؟
اساساً ادعای «امامیه» بر خلاف عادت است، به علت اینکه، ظاهراً امکان ندارد که شخصی در این مدت طولانی زنده باشد ولی هیچگونه خبری از مکان و نحوه زندگی وی به دست نیاید.
انتقاد کنندگان میگویند: عادتاً بسیار بعید به نظر میرسد که «مهدی» از روزی که ولادت یافته تا به حال که مدت زیادی میگذرد، در پنهان به سر برد و هیچ کس از پیروان و خویشاوندانش جای او را ندانسته و خبری از او به دست نیاورند؛ زیرا هر فردی که از ترس دشمن و یا به خاطر امر دیگری خود را پنهان میکند، غالباً مدت پنهان شدنش از بیست سال تجاوز نمیکند و عاقبت مخفیگاه او کشف میشود، بلکه در همان مدتی که پنهان است، بعضی از نزدیکان و دوستان خصوصی او به دیدارش میرسند و از احوال او آگاه میگردند.
این انتقاد نادرست بوده و از چندین جهت مورد اشکال است:
1- عدهای از دوستان و پیروان مورد اعتماد «حسن بن علی» که مدتها محرم راز و واسطه بین او و شیعیان بودهاند، همواره «مهدی» را ملاقات نموده و احکام و مسایل چندی از او نقل کردهاند و حقوق مالی اسلامی را از شیعیان گرفته و به وی تحویل میدادهاند. از جمله «عثمان بن سعید سمان عمری» و پسرش «محمد بن عثمان» که هردو از موثق ترین افراد وی بودند و نیز «بنی سعید» و «بنی مهزیار» در اهواز و «بنی الرکولی» در کوفه و «بنی نوبخت» در بغداد و عدهای از اهل «قزوین» و «قم» و سایر مراکز که همگی نزد «امامیه» و «زیدیه» معروف و مشهورند و اکثر اهل تسنن آنان را می شناسند و تمامشان مردمان عاقل، امین، فهمیده، دانشمند و مورد اعتماد شیعه و غیر شیعه بودهاند.
2- مدتها قبل از اینکه «مهدی» متولد شود، پیغمبر و همه امامان قبل از او خبر داده بودند که «مهدی» قبل از اینکه ظاهر شده و قیام کند، حتماً باید دو «غیبت» را سپری کند، غیبت اول، کوتاه و غیبت دوم، بسیار طولانی خواهد بود. در غیبت اول، دوستان خصوصیش، اخبار و مکانش را به دیگران خواهند گفت، ولی در غیبت دوم، هیچگونه اطلاعی از اخبارش نخواهند داشت و تنها مکانش را عدهای از دوستان مؤمن و با تقوا که همواره در خدمت او بوده و کارهایش را انجام میدهند، خواهند دانست.(1)
در قرآن کریم، قصه فرار «موسی» از وطنش و پنهان شدن وی از ترس رژیم «فرعون» را بیان میکند. و نیز در قرآن چنین آمده که در آن مدت طولانی، هیچ فردی از وضع شخصی و مکان پنهان شدنش آگاهی پیدا نکرد
این اخبار در کتابهای شیعیان که قبل از تولد «حسن بن علی» و پدر و جدش نوشته شده، موجود است. و ما دیدیم که تحقق این دو غیبت، چگونه صدق این اخبار و صحت عقیده «امامیه» را آشکار ساخت.
3- به چه دلیل میتوان ادعا کرد هر فردی که به خاطر امری از امور دینی و غیر آن از انظار مردم پنهان شود، حتماً باید عدهای از خویشان و یا دوستان نزدیکش، از مکان و احوالش آگاهی داشته باشند بلکه افراد زیادی بودهاند که از انظار پنهان شده و هیچ خبری از آنان در هنگام غیبتشان به دست نیامده است و ما تعدادی از این افراد را در اینجا ذکر میکنیم:
اول: تمام تاریخ نویسان اسلامی و غیر اسلامی از پیروان ادیان آسمانی نقل کردهاند که یکی از پیغمبران به نام «حضرت خضر علیه السلام» مدتها قبل از «موسی بن عمران علیه السلام» پنهان شده و تا این زمان به زندگی خود ادامه میدهد و احدی نتوانسته محل سکونت وی را کشف کرده و یا از کسانی که با او دوستی و معاشرت دارند خبری به دست آورد. تنها قرآن قصه کوتاهی از او با «موسی بن عمران» نقل کرده است.
و پاره ای از مردم میگویند: بعضی از «پارسایان و مردان با خدا» او را دیده ولی نشناخته اند و پس از اینکه از او جدا شدهاند به ذهنشان رسیده که آن شخص «حضرت خضر» بوده است.(2)
دوّم: در قرآن کریم، قصه فرار «موسی» از وطنش و پنهان شدن وی از ترس رژیم «فرعون» را بیان میکند. و نیز در قرآن چنین آمده که در آن مدت طولانی، هیچ فردی از وضع شخصی و مکان پنهان شدنش آگاهی پیدا نکرد، مگر زمانی که به پیغمبری مبعوث شده بود و برای دعوت قومش به مصر بازگشت نمود.
امام زمان(ع)
سوم
: یکی از قصه های شگفت انگیز، «حضرت یونس علیه السلام» پیغمبر است که از دست قومش گریخت. این واقعه آن هنگام انجام گرفت که یونس، مدتها در بین قومش تبلیغ کرد ولی آنان به دعوتش اعتنایی نکرده و گفته های او را به مسخره میگرفتند و در این مدت که حضرت یونس از انظار آنان پنهان بود، هیچ فردی جز «خداوند» از مکان او آگاه نبود؛ زیرا این ذات مقدس او بود که وی را مدتها به طور زنده در «شکم نهنگ» در دریا نگه داشت و سپس خداوند او را از شکم نهنگ بیرون آورد و در زیر درخت «کدو» قرار داد. یونس نسبت به آن درخت و آن زمینی که در آنجا پیاده شده بود، هیچ گونه شناختی نداشت و جای شک نیست که اینگونه پنهان شدن از انظار مردم، برخلاف عادت و عرف بوده و از نظر واقع بسیار بعید به نظر میرسد، لکن این چیزی است که در قرآن ذکر شده و تمام پیروان مذاهب اسلام و ادیان آسمانی، این قصه را در کتابهای تاریخ خود ذکر کردهاند.
چهارم: شگفت انگیزتر از قصه یونس، قصه «اصحاب کهف» است که تا اندازهای شرح فرار آنان از قومشان و رفتنشان به غاری که در دور دست واقع شده بود، در قرآن کریم ذکر شده و در آن، چنین بیان گردیده که آنان همراه «سگی» به طرف «غار» رفته و داخل آن شدند، ولی آن سگ در مقابل غار، سر خود را بر روی دو دستش گذاشت و همگی مدت «309» سال در آن غار ماندند و مانند شخصی که در خواب معمولی فرو رفته باشد، از این پهلو به آن پهلو می غلتیدند. و در حالی که در این مدت، آفتاب به آنان می تابید و باد نیز به بدنهای آنان می-وزید، اجسادشان سالم ماند و هیچ سستی و فسادی به آنان راه نیافت. پس از انقضای این مدت، خداوند آنان را «زنده» کرد و آنان فردی را همراه با پول رایج زمان خودشان فرستادند تا غذای لذیذ و گوارایی تهیه کند. همانگونه که در قرآن بیان گردیده، در این مدت، هموطنان آنان هیچ گونه خبری از آنان نداشتند.
به استخوان های بدنهای انسانهای مرده نیز بنگر که چگونه ما ذرّات آن را از زیر خاک بیرون آورده و به یکدیگر وصل نموده و گوشت، روی آنها می-رویانیم و آنها را به صورت اولیه در میآوریم
جای تردید نیست که چنین قصهای «عادتاً و عرفاً» محال مینماید.و اگر صریحاً در قرآن ذکر نگردیده بود، حتماً مخالفان ما آن را انکار میکردند، همانگونه که «مادیین و طبیعیین» آن را محال میدانند.
پنجم: قصه حیرت آور دیگر، سرگذشت «صاحب الاغ» است که در قرآن و سایر کتب آسمانی ذکر شده(3) و یهود و نصارا او را پیغمبر میدانند. خلاصه این قصه بدین گونه میباشد که «او از شهری گذشت و دید که آن شهر خراب و ویران گردیده، با خود گفت خداوند چگونه مردمی را که مدتها است مردهاند و اثری از آنان باقی نمانده، زنده میگرداند؟!
امام زمان ،حوزه ،رسالت ،تبیان ،علما ،ظهور
خداوند برای اینکه ثابت کند چگونه آنان را زنده خواهد نمود، او را میراند و پس از صد سال زنده کرد، در حالی که خوراکی های همراه وی، تازه مانده و هیچ تغییری نکرده بود و «الاغ» او نیز، در حال چریدن بسر میبرد(4) و به همان حالی که از اول بود باقیمانده و ابداً تغییری در او به وجود نیامده بود.
خداوند به وی گفت: به «غذایت» نگاه کن که ابداً تغییری نکرده و به استخوان های بدنهای انسانهای مرده نیز بنگر که چگونه ما ذرّات آن را از زیر خاک بیرون آورده و به یکدیگر وصل نموده و گوشت، روی آنها می-رویانیم و آنها را به صورت اولیه در میآوریم. «عزیر» هنگامی که جریان زنده شدن «مردگان» را دید، گفت: «حال دانستم که خداوند بر هر کاری تواناست».
همانگونه که گفتیم: این قصه در قرآن کریم ذکر شده و اهل کتاب نیز آن را نقل کرده و به آن اعتقاد دارند. بدون تردید این قصه نیز با جریان عادی و متعارف هیچ توافقی ندارد و به همین خاطر همه «مادیین» و «طبیعیین» و «مدعیان فلسفه» آن را شدیداً انکار میکنند و حال اینکه ادعای «امامیه» درباره «غیبت مهدی»، به عقل و عادت نزدیکتر است تا قصههای یاد شده. نظیر این قصهها در کتابهای تاریخ ادیان بسیار ذکر گردیده است.
فراوری بخش عترت و سیره تبیان
پی نوشت ها:
1. ر.ک: بحارالانوار، ج 51، چاپ تهران. بشارةالاسلام. غیبت نعمانی و غیبت طوسی.
2. در این باره و در مورد قصه های بعدی، به کتابهای تاریخ اسلام، مانند: تاریخ طبری، ابن اثیر، بحارالانوار، ج 5 و غیر آنها رجوع شود.
3. قرآن از «صاحب الاغ» تنها به «آن کسی که بر قریه ویران شدهای گذشت» یاد کرده و در تاریخ نام او مختلف آمده است. بعضی از آنان نام او را «عزیر» و بعضی دیگر «ارمیا» ذکر کردهاند. و هر دو اسم در اخبار مذهبی نیز نقل شده است. و اختلافهای دیگری در خصوصیات این قصه وجود دارد. (ر.ک: بحار، ج10، 7 و 14 و… طبری، ج 1 و تفسیر آیه 259 از سوره بقره).
4. در اینکه آیا خداوند، حمار عُزیر را نیز مانند خود عُزیر قبض روح کرد و یا نه، در تاریخ، به اختلاف نقل شده، پارهای اول و برخی دوم را نقل کردهاند، ولی ظاهر قرآن کریم چندان توافقی با نقل اول ندارد. (رجوع شود به تفسیر آیه 259 از سوره بقره).
منبع:ده انتقاد و پاسخ پیرامون غیبت امام مهدی؛ ترجمه كتاب «المسائل العشر فی الغیبة»، شیخ مفید (رحمة الله علیه)
بعضی از علما گفته اند: (صدقه دادن برای سلامتی حضرت مهدی مستحب است). ولی نگارنده طی بررسی کوتاهی روایت صریحی در این مورد نیافتم، اما می توان گفت: که عمومیّت روایاتی که صدقه را موجب حفظ از بلا می داند، شامل این مورد نیز خواهد شد، چنان که علاّمه مجلسی در بحارالانوار، و علمای دیگر در کتاب های خود ذکر کرده اند.
زیارت امام زمان (عج)
نیابت حج از جانب حضرت مهدی
هم چنین انجام حج به نیابت از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف استحباب دارد، چنان که قطب راوندی در کتاب الخرائج گوید:
ابو محمد دِعْلَجی، از اصحاب و شیعیان مورد اطمینان بود، احادیث را می شنید و روایت می کرد، او دو پسر داشت، یکی از آنها انسان سالم و سر به راه با اعتقاد در راه راست حرکت می کرد، ولی دیگری در مسیر باطل بوده، و به فساد و گناه آلوده بود. شخصی مبلغی پول به ابو محمد دِعْلَجی داد تا به نیابت از امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف حج به جا آورد، او آن مبلغ را پذیرفت، واز آن پول مقداری به پسر فاسق داد، و سپس، به مکّه مشرّف شد و حج نیابتی را انجام داد، پس از بازگشت، به دیدارکنندگان گفت: (در مراسم حج، در سرزمین عرفات ایستاده بودم، ناگاه در نزدیک خود جوانی خوش سیما و گندمگون را دیدم که از دو طرف سر، موی سرش آویزان بود، و با حالی گریان با کمال خضوع به راز و نیاز با خدا مشغول بود. وقتی که حرکت مردم، از سرزمین عرفات نزدیک شد، آن جوان به من توجه کرد و فرمود: (ای شیخ، آیا حیا نمی کنی؟)
عرض کردم: ای آقای من، از چه چیز حیا نمی کنم؟
فرمود: به تو مبلغی برای حج به نیابت از کسی که می دانی می دهند، و تو مقداری از آن پول را به یک نفر فاسق شراب خوار می دهی؟ ترس آن است که به زودی این چشم تو ـ اشاره به یکی از چشمانم کرد ـ کور گردد. و من تاکنون در این مورد نگران وهراسناک هستم.
نقل شده چهل روز از این ماجرا نگذشت که در یکی از چشمانش (همان چشمی که امام اشاره کرده بود) زخمی پیدا شد، وآن زخم موجب نابینایی همان چشمش گردید.(1)
حضرت رضا علیه السلام برخاست وروی دو پایش ایستاد، و سرش را به زیر افکند، سپس دست راستش را بر سرش نهاد وگفت: (اللهم عَجِّل فَرَجَهُ ومَخْرَجَهُ، وانصُرنا بِهِ نَصْراً عَزیزاً؛(2) خدایا، در فرج خروج حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شتاب فرما، و ما را به وسیله او به پیروزی شکست ناپذیر و پرشکوه، یاری فرما).
برخاستن هنگام ذکر نام مبارک امام مهدی
یکی از وظایف مستحبی دیگر این است که وقتی نام مبارک حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را می شنویم، به احترام او از جا بر خیزیم و بایستیم، شاعر معروف شیعه دِعْبِل خُزاعی وقتی که قصیده تائیّه خود را در محضر حضرت امام رضا علیه السلام خواند، تا به این شعر رسید:
خُرُوجُ اِمامٍ لا مَحالَةَ واقِعٌ یَقُومُ عَلَی اسمِ اللهِ بِالْبَرَکاتِ
(ناگزیر خروج و قیام امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تحقّق می یابد، و او به نام خدا، همراه برکت های اِلاهی قیام می کند).
امام زمان (عج)
حضرت رضا علیه السلام برخاست و روی دو پایش ایستاد، و سرش را به زیر افکند، سپس دست راستش را بر سرش نهاد و گفت: (اللهم عَجِّل فَرَجَهُ و مَخْرَجَهُ، وانصُرنا بِهِ نَصْراً عَزیزاً؛(2) خدایا، در فرج خروج حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شتاب فرما، و ما را به وسیله او به پیروزی شکست ناپذیر و پرشکوه، یاری فرما).
این مطلب بیانگر آن است که با شنیدن هر یک از نام های امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، برخاستن و ایستادن مستحب است، واین استحباب، اختصاص به واژه (قائم) ندارد.
ولی عبدالله سبط محدّث جزائری ذکر کرده که، روایتی را به این مضمون دیده است که (روزی نام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف درمحضر امام صادق علیه السلام ذکر شد، آن حضرت به احترام و تجلیل از این اسم برخاست وایستاد).(3)
استقامت در راه ولایت و پاداش آن از مهم ترین وظایف، ثبات واستواری در ولایت ودوستی امامان علیهم السلام است، در روایت آمده امام سجّاد علیه السلام فرمود: (کسی که در عصر غیبت قائم ما عجل الله تعالی فرجه الشریف در مسیر ولایت و دوستی ما، ثابت قدم و استوار باشد، خداوند پاداش هزار شهید همانند شهدای بدر وا ُحُد را به او عطا فرماید).(4)
پی نوشت ها:
1. دو فرقه از شیعیان منحرف، که عقائد انحرافی داشتند، وشیعه دوازده امامی نبودند.
2. سوره انسان، آیه 30، وتکویر، آیه 29.
3. غیبة الطّوسی، ص 246؛ منتخب الانوار المضیئه، ص 139.
4. کشف الغمّه، ج 2، ص 522.
آخرین نظرات