حبط و تكفير
قال الصادق جعفر بن محمد عليه السلام ارج الله رجاء لا يجرّئك علي معصيته و خف الله خوفا لا يؤ يسك من رحمته .(1)
امام صادق عليه السلام فرمود:
((به خداوند اميدوار باش ، آنچنان اميدي كه تو را در معصيت او جري و جسور ننمايد و از خدا بترس آنچنان ترسي كه موجب نااميدي ات از فضل و رحمت او نشود.))
معيار فكر اسلامي و انديشه قرآني ، اميد به رحمت باريتعالي و ترس از قهر و عذاب اوست . وجود اين دو حالت در تمام موقع براي مسلمانان آنقدر مهم است كه اولياي دين نبودن هر يك از آن دو را گناهي بزرگ به حساب آورده اند.
عن عبدالله بن سنان قال : سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول ان من الكبائر عقوق الوالدين و الياءس من روح الله و الاءمن لمكر الله .(2)
عبدالله بن سنان مي گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود:
((از جمله گناهان كبيره تحقير و عصيان پدر و مادر است و همچنين از گناهان كبيره نااميدي از رحمت خداوند و احساس ايمني از مكر و عذاب اوست .))
نفس و بدن آدمي با هم متحدند و بر اساس اين اتحاد است كه همواره روح در بدن اثر مي گذارد و بدن از روح متاءثر مي شود. تمام حالات و ملكات نفساني ما از قبيل اميدواري يا نااميدي ، شجاعت يا ترس ، سخاوت يا بخل ، حسن نيت يا سوءنيت ، دوستي يا دشمني و خلاصه همه صفات روحي ما خواه پسنديده و خوب باشد و خواه ناپسند و بد، در بدن ما و چگونگي گفتار و رفتارمان اثر مي گذارند و كارهاي ما را متناسب و هماهنگ خود مي سازند.
همچنين اعمال بدني ما در روحمان مؤ ثر است و صورت نفساني ما را مي سازد. اگر ممارستمان در اعمال خوب و گفتار و رفتار سعادت بخش باشد، صورت نفساني ما انساني و نيكو مي شود و اقتضاي آن برخوردار شدن از پاداش الهي است و اگر كارهاي بدني ما بد و شقاوت زا باشد، صورت نفساني ما را غيرانساني و زشت مي سازند و اقتضاي آن كيفر الهي است .
به شرحي كه اشاره شد حبط و تكفير اعمال خوب و بدمان دو جريان مهم و پايدار در زندگي ماست كه قرآن شريف ما را آگاه نموده است و اين هر دو مي تواند مستند به تغيير نيت و دگرگون شدن رفتار و گفتارمان ناشي شود و مي تواند آميخته اي باشد از انديشه و عمل كه در مواردي نتيجه آن حبط اعمال خوب است و در مواردي تكفير اعمال بد.
در هر صورت اين قابليت تحول و تغيير تا آخرين روز زندگي دنيا كه دار تكليف و عمل است ، باقي و برقرار مي ماند.
ممكن است آدمي روز آخر عمر و حتي ساعت آخر حيات ، در ظاهر و باطن به سوي خدا بازگشت نمايد، توبه نصوح كند، روح و زبانش به حقيقت از پيشگاه الهي عذر بخواهد و بر اثر آن توبه واقعي ، خداوند او را ببخشد، گناهانش را تكفير نمايد و با سعادت از دنيا برود و از طرفي هم ممكن است در روز آخر عمر به كفر و الحاد گرايش يابد، از دين خدا روي گرداند، تمام اعمال خويش حبط شود و با شقاوت و سيه روزي دنيا را ترك گويد.
اين قبيل افراد سعيد و شقي در تاريخ بشر نظاير بسيار داشته اند.
ولي رستگاري و سعادتي كه در پايان زندگي نصيب شخص حر بن يزدي رياحي گرديد، كم نظير است .
زيرا عبيدالله بن زياد براي تثبيت حكومت ظالمانه يزيد، وي را در مسير خطري بزرگ و گناهي بس عظيم قرار داد.
او را ماءمور نمود با لشكريانش راه را بر حضر حسين عليه السلام ببندد و مانع بازگشت آن حضرت شود. اين كار را انجام داد و سپس ماءموريت يافت آن حضرت را در بيابان نگهدارد و نگذارد وارد كوفه شود. اين كار را نيز انجام داد و امام را در زمين كربلا متوقف نمود و زمينه قتل فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را فراهم آورد. اما خيلي زود به خود آمد و خويشتن را از اسارت بني اميه آزاد سازد و راه باطلي را كه در پيش گرفته است ترك گويد، و در فرصت مناسبي با قاطعيت تمام از مال و مقام ، زن و فرزند، حيات و زندگي و خلاصه جميع شؤ ون مادي و دنيوي خويش براي خدا چشم پوشيد و در پيشگاه الهي توبه كرد و به حضرت حسين عليه السلام پيوست و در ركاب آن حضرت به درجه شهادت نايل گرديد و به سعادت ابدي دست يافت .(3)
1- وسائل الشيعه ، ج 15، ص 217؛ مشكوة الانوار، ص 118.
2- الكافي ، ج 2، ص 278.
3- معاد از نظر روح و جسم ، ج 2، ص 285.
آخرین نظرات