زلال نور

شوش دانیال(علیه السلام)

زلال نور

 خانه مشخصات مدیر وبلاگ تماس  ورود
فلسفه نام های امام زمان (عج)
ارسال شده در 13 دی 1394 توسط زلال نور در امام موعود

لقب مشهور امام زمان(عج)، “مهدى” و القاب دیگر ایشان؛ منتظر، حجّت، خلف صالح، قائم و صاحب‎الزمان مى‎باشد. اما نام و كنیه ایشان، نام و كنیه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) است. چه این كه آن حضرت فرمود: مردى از فرزندان من در آخر زمان قیام مى‎كند كه اسم او اسم من و كنیه او كنیه من است.1
نام پیامبر، محمد و كنیه او ابوالقاسم است و همین نام و كنیه براى حضرت مهدى(علیه‎السلام) است. اما روایاتى وارد شده است كه از ذكر نام او قبل از آن كه ظهور كند نهى كرده‎اند و حتى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: لعنت خدا بر كسى كه در میان جمع مردم، نام مرا ببرد.2
روایات به طور مطلق از نام بردن نام ولى عصر(علیه‎السلام) نهى كرده‎اند، بنابراین این نهى روایات تنها به زمان غیبت صغرى مربوط نمى‎شود بلكه غیبت كبرى را هم در بر مى‎گیرد.
احادیثى درباره فلسفه القاب آن حضرت وارد شده است كه در این جا به ذكر چند روایت اكتفا مى‎كنیم:
“صقربن دلف” گوید: از امام جواد(علیه‎السلام) شنیدم كه فرمود: امام بعد از من على است، امر او، امر من است و سخن او، سخن من و طاعت او، طاعت من است و امامت بعد از او با فرزندش حسن مى‎باشد كه امر او، امر پدرش و سخن او سخن پدرش و اطاعت از او، اطاعت از پدرش مى‎باشد. آنگاه سكوت كرد.
عرض كردم: یابن رسول الله! امام بعد از حسن كیست؟
حضرت گریه شدیدى كرد و فرمود: بعد از حسن، فرزندش، قائم به حق و امام منتظر است . عرض كردم: یابن رسول الله! چرا قائم نامیده شد؟
فرمود: زیرا بعد از آن كه نام ایشان از میان مى‎رود، اكثر كسانى كه به او اعتقاد دارند از او روى‎گردان مى‎شوند، قیام مى‎كند.
عرض كردم: چرا منتظر نامیده شد؟ فرمود: زیرا غیبتى دارد كه بسیار طولانى است و مخلصین، منتظر او هستند و شك كنندگان، او را انكار كرده و منكران، نامش را استهزا مى‎كنند. كسانى كه براى ظهورش وقت تعیین مى‎كنند فراوان مى‎شوند و كسانى كه درباره او تعجیل دارند هلاك مى‎گردند و آنان كه تسلیم هستند نجات مى‎یابند.3
امام صادق(علیه‎السلام) فرمود: قائم، مهدى نامیده شد زیرا به امرى هدایت مى‎كند كه مردم از آن گمراه شده‎اند و قائم نامیده شده است زیرا براى اقامه حق قیام مى‎كند.4
امام رضا(علیه‎السلام) نیز به هنگام ذكر لفظ قائم بر مى‎خاست و دست خود را بر سر مى‎گذاشت و مى‎گفت: اللّهم عجّل فرجه و سهّل مخرجه.5

پی نوشت ها:
1- عقد الدور، باب دوم ، ص 32.
2- بحارالانوار، ج 51، ص 33.
3- بحارالانوار، ج 51، ص 30.
4- بحارالانوار، ج 51، ص 30.
5- مستدرك سفینة البحار، ج 8، ص 629.

نظر دهید »
شاهزاده ی روم
ارسال شده در 13 دی 1394 توسط زلال نور در امام موعود

محمد بن بحر شیبانی گوید: در سال 286 ق. وارد کربلا شدم و قبر آن غریب ـ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ـ را زیارت کردم سپس به جانب بغداد رو کردم تا مقابر قریش را زیارت کنم و در آن وقت گرما در نهایت خود بود و بادهای حارّه می‌وزید و چون به مشهد امام کاظم(علیه‌السلام) رسیدم، نسیم تربت آکنده از رحمت وی را استشمام نمودم که در باغ‌های مغفرت در پیچیده بود. با اشک‌های پیاپی و ناله‌های دمادم بر وی گریستم و اشک، چشمانم را فرا گرفته بود و نمی‌توانستم ببینم و چون از گریه باز ایستادم و ناله‌ام قطع گردید، دیدگانم را گشودم. پیرمردی را دیدم پشت خمیده با شانه‌های منحنی که پیشانی و هر دو کفِ دستش پینه سجده داشت و به شخص دیگری که نزد قبر همراه او بود می‌گفت: ای برادرزاده! عمویت به واسطه علوم شریف و غیوب دشواری که آن دو سیّد به وی سپرده‌اند شرف بزرگی یافته که کسی جز سلمان بدان شرف نرسیده است و هم‌اکنون مدّت حیات وی استکمال پذیرفته و عمرش سپری گردیده است و از اهل ولایت مردی را نمی‌یابد که سرّش را به وی بسپارد. با خود گفتم: ای نفس! همیشه از جانب تو رنج و تعب می‌کشم و در همه حال برای کسب علم بدین سو و آن سو می‌روم و اکنون گوشم از این شخص سخنی را می‌شنود که بر علم فراوان و آثار عظیم وی دلالت دارد. گفتم: ای شیخ! آن دو سیّد چه کسانی هستند؟ گفت: آن دو ستاره نهان که در سُرّ من رأی خفته‌اند. گفتم: من به موالات و شرافت محلّ آن دو در امامت و وراثت سوگند یاد می‌کنم، که من جویای علوم و طالب آثار آنها هستم و به جان خود سوگند که حافظ اسرار آنان باشم.
گفت: اگر در گفتارت صادق هستی آنچه از آثار و اخبار آنان داری بیاور و چون کتب و روایات را وارسی کرد، گفت: راست می‌گویی. من بشر بن سلیمان نخّاس از فرزندان ابو ایّوب انصاری و از موالیان امام هادی و امام عسکری(علیه‌السلام) و همسایه آنها در «سرّ من رأی» بودم. گفتم: برادرت را به ذکر برخی از مشاهدات خود از آثار آنان گرامی بدار.
گفت: مولای ما امام هادی(علیه‌السلام) مسائل بنده فروشی را به من آموخت و من جز با اذن او خرید و فروش نمی‌کردم و از این رو از موارد شبهه‌ناک اجتناب می‌کردم تا آنکه معرفتم در این باره کامل شد و فرق میان حلال و حرام را نیکو دانستم.
من در آن شب در خواب دیدم که مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در کاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعی که جدّم تخت را قرار داده بود منبری نصب کردند که از بلندی سر به آسمان می‌کشید و محمد(صلی الله علیه و آله) به همراه جوانان و شماری از فرزندانش وارد شدند. مسیح به استقبال او آمد و با او معانقه کرد.
یک شب که در «سرّ من رأی» (سامرا) در خانه خود بودم و پاسی از شب گذشته بود، کسی درِ خانه را کوفت، شتابان به پشت در آمدم دیدم کافور ـ فرستاده امام هادی(علیه‌السلام) ـ است که مرا به نزد او فرا می‌خواند. لباس پوشیدم و بر او وارد شدم دیدم با فرزندش ابومحمد و خواهرش حکیمه خاتون از پس پرده گفت‌وگو می‌کند، چون نشستم فرمود: «ای بشر! تو از فرزندان انصاری و ولایت ائمه(علیهم السلام) پشت در پشت، در میان شما بوده است و شما مورد اعتماد ما اهل‌بیت هستید و من می‌خواهم تو را مشرّف به فضیلتی سازم که بدان بر سایر شیعیان در موالات ما سبقت بجویی، تو را از سرّی مطّلع می‌کنم و برای خرید کنیزی گسیل می‌دارم. آنگاه نامه‌ای به خط و زبان رومی نوشت و آن را در پیچید و به خاتم خود ممهور ساخت و دستمال زرد رنگی را که در آن 220 دینار بود بیرون آورد و فرمود: آن را بگیر و به بغداد برو و ظهر فلان روز، در معبر نهر فرات حاضر شو و چون زورق‌های اسیران آمدند، جمعی از وکیلان فرماندهان بنی عباس، خریداران و جوانان عراقی دور آنها را بگیرند.
نرجس خاتون
چون چنین دیدی سراسر روز شخصی به نام عمر بن یزید برده فروش را زیر نظر بگیر و چون کنیزی را که صفتش چنین و چنان است از خریداران و اطاعت آنان سرباز زند، تو به آن مکاشف مهلت بده و تأملی کن، بنده فروش آن کنیز را بزند و او به زبان رومی ناله و زاری کند و بدان که گوید: وای از هتک ستر من! یکی از خریداران گوید من او را 300 دینار خواهم خرید که عفاف او باعث مزید رغبت من شده است و او به زبان عربی گوید: اگر در لباس سلیمان و کرسی سلطنت او جلوه کنی در تو رغبتی ندارم، اموالت را بیهوده خرج مکن! برده فروش گوید: چاره چیست؟ گریزی از فروش تو نیست، آن کنیز گوید: چرا شتاب می‌کنی باید خریداری باشد که دلم به امانت و دیانت او اطمینان یابد، در این هنگام برخیز و به نزد عمر بن یزید برو و بگو: من نامه‌ای سربسته از یکی از اشراف دارم که به زبان و خطّ رومی نوشته و کرامت، وفا، بزرگواری و سخاوت خود را در آن نوشته است. نامه را به آن کنیز بده تا در خلق و خوی صاحب خود تأمّل کند اگر به او مایل شد و به آن رضا داد من وکیل آن شخص هستم تا این کنیز را برای وی خریداری کنم.
بشر بن سلیمان می‌گوید: همه دستورات مولای خود ـ امام هادی(علیه‌السلام) ـ را درباره خریداری آن کنیز به جای آوردم و چون در نامه نگریست به سختی گریست و به عمر بن یزید گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش! و سوگند اکید بر زبان جاری کرد که اگر او را به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد کشت و در بهای آن گفت‌وگو کردم تا آنکه بر همان مقداری که مولایم در دستمال زرد رنگ همراهم کرده بود توافق کردیم و دینارها را از من گرفت و من هم کنیز را خندان و شادان تحویل گرفتم و به حجره‌ای که در بغداد داشتم آمدیم. چون به حجره درآمد نامه مولایم را از جیب خود درآورده و آن را می‌بوسید و به گونه‌ها و چشمان و بدن خود می‌نهاد و من از روی تعجب به او گفتم: آیا نامه کسی را می‌بوسی که او را نمی‌شناسی؟
گفت: ای درمانده و ای کسی که به مقام اولاد انبیا معرفت اندکی داری! به سخن من گوش فرا دار و دل به من بسپار که من «ملیکه» دختر یشوعا ـ فرزند قیصر روم ـ هستم و مادرم از فرزندان حواریون یعنی شمعون وصیّ مسیح است و برای تو داستان شگفتی نقل می‌کنم: جدم قیصر روم می‌خواست مرا در سنّ سیزده سالگی به عقد برادرزاده‌اش درآورد و در کاخش محفلی از افراد زیر تشکیل داد: از اولاد حواریون و کشیشان و رهبانان سیصد تن، از رجال و بزرگان هفتصد تن، از امیران لشکری و کشوری و امیران عشایر چهار هزار تن و تخت زیبایی که با انواع جواهر آراسته شده بود، در پیشاپیش صحن کاخش و بر بالای چهل سکّو قرار داد. چون برادرزاده‌اش بر بالای آن رفت و صلیب‌ها افراشته شد و کشیش‌ها به دعا ایستادند و انجیل‌ها را گشودند، ناگهان صلیب‌ها به زمین سرنگون شد و ستون‌ها فرو ریخت و به سمت میهمانان جاری گردید و آنکه بر بالای تخت رفته بود بیهوش بر زمین افتاد و رنگ از روی کشیشان پرید و پشتشان لرزید. بزرگ آنها به جدّم گفت: ما را از ملاقات این نحس‌ها که دلالت بر زوال دین مسیحی و مذهب ملکانی دارد معاف کن! جدّم از این حادثه فال بد زد و به کشیش‌ها گفت: این ستون‌ها را برپا سازید و صلیب‌ها را برافرازید و برادر این بخت برگشته بدبخت را بیاورید تا این دختر را به ازدواج او درآورم و نحوست او را به سعادت آن دیگری دفع سازم و چون دوباره مجلس جشن برپا کردند همان پیشامد اوّل برای دومی نیز تکرار شد و مردم پراکنده شدند و جدّم قیصر اندوهناک گردید و به داخل کاخ خود درآمد و پرده‌ها افکنده شد.
امام هادی(علیه السلام) فرمود: من می‌خواهم تو را اکرام کنم، کدام را بیشتر دوست می‌داری، ده هزار درهم، یا بشارتی که در آن شرافت ابدی است؟ گفت: بشارت را.
فرمود: بشارت باد تو را به فرزندی که شرق و غرب عالم را مالک شود و زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد!
من در آن شب در خواب دیدم که مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در کاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعی که جدّم تخت را قرار داده بود منبری نصب کردند که از بلندی سر به آسمان می‌کشید و محمد (صلی الله علیه و آله) به همراه جوانان و شماری از فرزندانش وارد شدند. مسیح به استقبال او آمد و با او معانقه کرد. آنگاه محمد(صلی الله علیه و آله) به او گفت: ای روح‌الله! من آمده‌ام تا از وصیّ تو شمعون دخترش ملیکا را برای این پسرم خواستگاری کنم و با دست خود اشاره به «ابومحمد» صاحب این نامه کرد. مسیح به شمعون نگریست و گفت: شرافت نزد تو آمده است. با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خویشاوندی کن. گفت: چنین کردم، آنگاه محمد بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و مرا به پسرش تزویج کرد و مسیح(علیه‌السلام) و فرزندان محمد(صلی الله علیه و آله) و حواریون همه گواه بودند و چون از خواب بیدار شدم ترسیدم اگر این رؤیا را برای پدر و جدّم بازگو کنم مرا بکشند، و آن را در دلم نهان ساخته و برای آنها بازگو نکردم و سینه‌ام از عشق ابومحمد لبریز شد تا به غایتی که دست از خوردن و نوشیدن کشیدم و ضعیف و لاغر شدم و سخت بیمار گردیدم و در شهرهای روم طبیبی نماند که جدّم او را بر بالین من نیاورد و درمان مرا از وی نخواهد و چون ناامید شد به من گفت: ای نور چشمم! آیا آرزویی در این دنیا داری تا آن را برآورده کنم؟ گفتم: ای پدر بزرگ! همه درها به رویم بسته شده است، اگر شکنجه و زنجیر را از اسیران مسلمانی که در زندان هستند برمی‌داشتی و آنها را آزاد می‌کردی امیدوار بودم که مسیح و مادرش شفا و عافیت را به من ارزانی کنند. چون پدربزرگم چنین کرد، اظهار صحّت و عافیت نمودم و
پوستر امام زمان علیه السلام
اندکی غذا خوردم. پدربزرگم بسیار خرسند شد و به عزّت و احترام اسیران پرداخت و نیز پس از چهار شب دیگر سرور زنان را در خواب دیدم که به همراه مریم و هزار خدمتکار بهشتی از من دیدار کردند و مریم به من گفت: این سیّده النّساء مادرِ شوهرت، ابومحمد است، من به او در آویختم و گریستم و گلایه کردم که ابومحمد به دیدارم نمی‌آید. سیّده النّساء فرمود: تا تو مشرک و به دین نصارا باشی فرزندم ابومحمد به دیدار تو نمی‌آید و این خواهرم مریم است که از دین تو به خداوند تبرّی می‌جوید و اگر تمایل به رضای خدای تعالی و رضای مسیح و مریم داری و دوست داری که ابومحمد تو را دیدار کند پس بگو: «أشهد أن لا إله الا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله» و چون این کلمات را گفتم: سیّده النّساء مرا در آغوش گرفت و مرا خوشحال نمود و فرمود: اکنون در انتظار دیدار ابومحمد باش که او را نزد تو روانه می‌سازم. سپس از خواب بیدار شدم و می‌گفتم: وا شوقاه به دیدار ابو محمد! و چون فردا شب فرا رسید، ابومحمد در خواب به دیدارم آمد و گویا به او گفتم: ای حبیب من! بعد از آنکه همه دل مرا به عشق خود مبتلا کردی، در حقّ من جفا نمودی! و او فرمود: تأخیر من برای شرک تو بود حال که اسلام آوردی هر شب به دیدار تو می‌آیم تا آنکه خداوند وصال عیانی را میسّر گرداند و از آن زمان تا کنون هرگز دیدار او از من قطع نشده است.
بشر گوید: به او گفتم: چگونه در میان اسیران درآمدی؟ او گفت: یک شب ابومحمد به من گفت: پدربزرگت در فلان روز لشکری به جنگ مسلمانان می‌فرستد و خود هم به دنبال آنها می‌رود و بر توست که در لباس خدمتگزاران درآیی و به طور ناشناس از فلان راه بروی و من نیز چنان کردم و طلایه‌داران سپاه اسلام بر سر ما آمدند و کارم به آنجا رسید که مشاهده کردی و هیچ کس جز تو نمی‌داند که من دختر پادشاه رومم که خود به اطلاع تو رسانیدم و آن مردی که من در سهم غنیمت او افتادم نامم را پرسید و من آن را پنهان داشتم و گفتم: نامم نرجس است و او گفت: این نام کنیزان است.
گفتم: شگفتا تو رومی هستی امّا به زبان عربی سخن می‌گویی! گفت: پدربزرگم در آموختن ادبیات به من حریص بود و زن مترجمی را بر من گماشت و هر صبح و شام به نزد من می‌آمد و به من عربی آموخت تا آنکه زبانم بر آن عادت کرد.
بشر گوید: چون او را به «سرّ من رأی» (سامرا) رسانیدم و بر مولایمان امام هادی(علیه‌السلام) وارد شدم، به او فرمود: چگونه خداوند عزت اسلام و ذلّت نصرانیّت و شرافت اهل بیت محمد(صلی الله علیه و آله) را به تو نمایاند؟ گفت: ای فرزند رسول خدا! چیزی را که شما بهتر می‌دانید چگونه بیان کنم؟ فرمود: من می‌خواهم تو را اکرام کنم، کدام را بیشتر دوست می‌داری، ده هزار درهم، یا بشارتی که در آن شرافت ابدی است؟ گفت: بشارت را.
فرمود: بشارت باد تو را به فرزندی که شرق و غرب عالم را مالک شود و زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد!
گفت: از چه کسی؟
فرمود: از کسی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در فلان شب از فلان ماه از فلان سال رومی تو را برای او خواستگاری کرد، گفت: از مسیح و جانشین او؟ فرمود: پس مسیح و وصیّ او تو را به چه کسی تزویج کردند؟ گفت: به پسر شما ابومحمد! فرمود: آیا او را می‌شناسی؟ گفت: از آن شب که به دست مادرش سیّده النّساء اسلام آورده‌ام شبی نیست که او را نبینم.
امام هادی(علیه‌السلام) فرمود: ای کافور! خواهرم حکیمه را فراخوان و چون حکیمه آمد، فرمود: هشدار که اوست! حکیمه او را زمانی طولانی در آغوش کشید و به دیدار او مسرور شد، بعد از آن مولای ما فرمود: ای دختر رسول خدا او را به منزل خود ببر و فرایض و سنن را به وی بیاموز که او زوجه ابومحمد و مادر قائم(علیه‌السلام) است.

نظر دهید »
میلاد امام زمان (عج) از دیدگاه روایات
ارسال شده در 13 دی 1394 توسط زلال نور در امام موعود

چنان که می دانیم، از همان سال های آغازین ظهور اسلام موضوع امامان دوازده گانه از سوی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) مطرح گردید و پس از ایشان نیز هر یک از ائمه، نام و مشخصات امامان پس از خود را تا آخرین امام معرفی می کردند تا جای هیچ شبهه و تردیدی برای مردم باقی نماند.
در ذیل به برخی از این روایات اشاره می کنیم.
1. ثقة الاسلام کلینی (م 329 ق.) و شیخ مفید (336 ـ 413ق.)
به اسناد خود از امام باقر(علیه السلام) چنین روایت می کنند:
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) به یارانش فرمود: به شب قدر ایمان بیاورید؛ همانا در این شب امور یک سال (همه آنچه در یک سال واقع می شود) نازل می گردد، و برای این موضوع پس از من حاکمان و پیشوایانی وجود دارند که عبارت اند از، علی بن ابی طالب و یازده تن از نوادگان او.1
2. این دو عالم بزرگوار شیعی روایت دیگری را به همین مضمون از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده اند، که در آن آمده است:
امیرمؤمنان(علیه السلام) به ابن عباس فرمود: همانا شب قدر در هر سال وجود دارد؛ و در آن شب امور یک سال نازل می شود؛ و برای این موضوع پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حاکمان [و پیشوایانی] قرار داده شده اند. ابن عباس پرسید: آنها که هستند؟ فرمود: من و یازده تن از نسل من، که همه امامانی هستند که حدیث می شوند [بیان می‌شوند].2
این دو روایت بیان کننده این حقیقت اند که ملائک و روح که به تعبیر سوره قدر به اذن پروردگار خویش در شب قدر نازل می شوند، کلّ أمر یا همه برنامه یک ساله جهان هستی را بر کسی که از سوی خداوند به ولایت برگزیده شده، عرضه می دارند. به بیان دیگر این برنامه در زمان رسول خدا بر آن حضرت و پس از ایشان بر امامانی که یکی پس از دیگری سرپرستی امت اسلام را بر عهده می گیرند، عرضه می شود.
بنابراین، روایات یاد شده علاوه بر بیان مسئله امامت و پیش بینی سلسله دوازده گانه جانشینان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بیان کننده لزوم استمرار سلسله امامت و ضرورت وجود ولیّ حیّ خدا در هر زمان نیز هستند؛ زیرا تا جهان باقی است شب قدر تکرار می شود و بی تردید در هر شب قدر می بایست امور یک ساله جهان بر ولیّ خدا عرضه گردد.
روایات یاد شده علاوه بر بیان مسئله امامت و پیش بینی سلسله دوازده گانه جانشینان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بیان کننده لزوم استمرار سلسله امامت و ضرورت وجود ولیّ حیّ خدا در هر زمان نیز هستند؛ زیرا تا جهان باقی است شب قدر تکرار می شود و بی تردید در هر شب قدر می بایست امور یک ساله جهان بر ولیّ خدا عرضه گردد.
3. در روایت دیگری امام باقر(علیه السلام) از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگوار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنین نقل می کند:
بر فاطمه (س)، وارد شدم دیدم که پیش روی او لوحی است که در آن نام های همه اوصیا از نسل او نوشته شده است، آنها را برشمردم دیدم که دوازده نفرند و آخرین آنها قائم(علیه السلام) است. سه تن از اوصیا نام محمد و سه تن از آنها نام علی داشتند. 3
حضرت مهدی
همچنین ابوبصیر از امام باقر(علیه السلام) روایت می کند که:
بعد از حسین بن علی(علیه السلام) نُه امام خواهند آمد که نهمین آنها قائم ایشان است. 4
چنین روایاتی از سایر امامان شیعه نیز نقل شده و آنچه ذکر شد تنها بخش کوچکی از روایات فراوانی است که در آنها به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) یا ائمه اهل بیت (علیه السلام) پیش بینی شده است پس از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) دوازده امام سرپرستی امت اسلام را بر عهده می گیرند که آخرین این پیشوایان مهدی امت و قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) است.5
بنابراین جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که براساس پیش بینی پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیه السلام) باید یازده امام از نسل امیرالمؤمنین(علیه السلام) یکی پس از دیگری امامت مسلمانان را بر عهده گیرند. امّا در اینجا این پرسش مطرح می شود که به چه دلیل می توان گفت این پیش بینی به تمام و کمال محقق شده و آخرین امام از سلسله امامان دوازده‌گانه نیز به دنیا آمده و به امامت رسیده است؛ زیرا بسیاری از مردم نه تولد او را دیده اند و نه دوران رشد و بالندگی او را مشاهده کرده اند؟
در پاسخ این پرسش باید گفت: اولاً، ما روایات معتبری از عصر امام عسکری(علیه السلام) در دست داریم که در آنها افرادی جلیل القدر به تولد امام دوازدهم شهادت داده و اظهار داشته اند که جانشین امام یازدهم بر ما معلوم گشته است؛ ثانیاً عده زیادی از بزرگان شیعه، آن حضرت را در زمان تولد و در اوایل کودکی دیده و بر این موضوع گواهی داده اند و لذا در تولد حضرت مهدی(علیه السلام) به عنوان دوازدهمین امام، جای هیچ شبهه ای نمی تواند وجود داشته باشد.

گروه دین و اندیشه تبیان
1. کلینی، همان، ص 532، ح 11؛ مفید، همان، ص 346؛ همچنین ر.ک: نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، ص 60، ح 3 ؛ طوسی، محمدبن حسن، کتاب الغیبه، ص 141، ح 106.
2. کلینی، همان، ص 532، ح 11؛ همچنین ر.ک: صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، باب 24، ص 269، ح 13؛ مفید، همان ؛ طوسی، همان، ص 139، ح 103.
3. کلینی، همان، ص 533، ح 15؛ همچنین ر.ک: صدوق، همان، ج 2، باب 33، ص 350، ح 45؛ مفید، همان، ص 347 ؛ طوسی، همان، ص 140، ح 104؛ نعمانی، همان، ص 94، ح 25.
4. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: کلینی، همان، باب ماجاء فی الإثنی عشر و النص علیهم، صص 525 - 535؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، صص 155 - 208.
5. ر.ک: خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 309.

نظر دهید »
نماز و ولایت
ارسال شده در 13 دی 1394 توسط زلال نور در نماز, حضور قلب و کمال نماز

نماز و ولايت
عن علي بن الحسين - عليه السلام - :
- في جواب سائل ساله عن حدود الصلاة . . . قال : و ما سبب قبولها ؟ قال - عليه السلام - ولايتنا و البراءة من اعدائنا ؛
- در پاسخ كسي كه پرسيد حدود نماز . . . و چه چيزي سبب قبولي نماز است - فرمود : (ولايت ما اهل بيت ، و برائت از دشمنان ما) .
(ميزان الحكمه ، ج 5 ، ص 386)

نظر دهید »
سخترین چیز
ارسال شده در 13 دی 1394 توسط زلال نور در نماز, حضور قلب و کمال نماز

سخت ترين چيز
قال الصادق - عليه السلام - :
والله انه لياتي علي الرجل خمسون سنة ، و ما قبل الله صلاة واحدة فاي شي ء اشد من هذا ؛
قسم به خدا ، از زندگي انسان پنجاه سال بگذرد (و نماز نخوانده باشد) ، ولي خداوند يك نماز او را قبول نمي كند ، چه چيزي سخت تر از اين !
(ميزان الحكمه ، ج 5 ، ص 387)

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 610
  • 611
  • 612
  • ...
  • 613
  • ...
  • 614
  • 615
  • 616
  • ...
  • 617
  • ...
  • 618
  • 619
  • 620
  • ...
  • 796

آخرین مطالب

  • شما در جنگ، نیروی علی هاشمی بودی؟
  • *غذاتون سرد نشه*
  • مستحب است؛ شد، شد؛ نشد، نشد
  • دانی چرایی حجاب را  ؟؟؟؟؟
  • سفری که پر ماجرا شد
  • سردار حجازی را بیشتر بشناسیم
  • جنگ احزاب در پیش است
  • آیا "سیزدهم فروردین" نحس است؟
  • یَنْهَى وَلاَ ینْتَهِیَ، وَیأْمُرُ بِمَا لاَ یَأْتِیَ
  • شب نیمه شعبان، اولین شب قدر و مقدمه شب‌های قدر ماه رمضان است.

آخرین نظرات

  • حسنا  
    • یک لقمه عشق
    در مبانی حجاب در قرآن
  • حسنا  
    • یک لقمه عشق
    در دلواپسی مردان غربی برای زنان چادری
  • آفتاب مهربانی  
    • آفتاب مهربانی
    در شما در جنگ، نیروی علی هاشمی بودی؟
  • حسن کریمی صدیق  
    • http://hasankarimisedegh@gmail.com>
    در جنگی که فقط ۳ ساعت طول کشید!!!!!
  • محدثه در دیزی_سفالی_در_فر (آبگوشت سنتی ایرانی) 
  • رهگذر در داستان طلبه ای که 15سال نان خشک میخورد 
  • دیگچه  
    • https://digche.com>
    در *غذاتون سرد نشه*
  • آریاپی  
    • https://www.youtube.com/channel/UCCoJEao2WNpfdxSxkK9N2Bg>
    در فراخوان مسابقه ی کتابخوانی و دلنوشته ‌ی پیامبر رحمت(ص)
  • دفتر ترجمه رسمی  
    • https://parsistrans.com/>
    در فراخوان مسابقه ی کتابخوانی و دلنوشته ‌ی پیامبر رحمت(ص)
  • رامین  
    • http://yahoo.co.jp>
    در "لن ترانی"سه بیت، سه نگاه، سه برداشت
  • بویکا  
    • https://worldbook.blogix.ir/>
    در شما در جنگ، نیروی علی هاشمی بودی؟
  • آشنا  
    • شب های بی ستاره
    • حضرت فاطمه معصومه ( سلام الله علیها )
    در فراخوان مسابقه ی کتابخوانی و دلنوشته ‌ی پیامبر رحمت(ص)
  • زلال نور  
    • زلال نور
    • معاونت پژوهش مدرسه علمیه الزهرا‌سلام.الله علیها شوش
    در طرز تهیه لواشک غوره
  • شادی  
    • https://shadima.com/>
    در طرز تهیه لواشک غوره
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)  
    • مبتلایِ حسین (علیه السلام)
    در *غذاتون سرد نشه*
  • یاس کبود  
    • یاس کبود
    در مستحب است؛ شد، شد؛ نشد، نشد
  • شكوفه چين  
    • آسمان
    در *غذاتون سرد نشه*
  • مدرسه علمیه ریحانه الرسول شلمزار  
    • مدرسه علمیه ریحانه الرسول شلمزار
    در *غذاتون سرد نشه*
  • Shafiee در ذکر علی عباده
  • زلال نور  
    • زلال نور
    • معاونت پژوهش مدرسه علمیه الزهرا‌سلام.الله علیها شوش
    در فراخوان مسابقه ی کتابخوانی و دلنوشته ‌ی پیامبر رحمت(ص)

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

زلال نور

زلال نور گستره ای است به پهنای زلالیت نور برای رسیدن به آرامش ناب الهی
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • احادیث
  • زندگینامه
  • ویژه نامه ها(موضوعات پیشنهادی)
    • محرم
    • فاطمیه
    • ماه رمضان
  • طب سنتی و اسلامی
  • بهجت خوبان
  • شایعه
  • احکام
  • شعر
  • امام موعود
  • با شهدا
  • خبرنامه
  • سخنرانی
    • حجت السلام انصاریان
    • خطبه آغازین
    • پی نوشت های سخنرانی
    • حجت السلام قرائتی
    • حجت السلام فرحزاد
    • حاج آقا پناهیان
  • مطلب روز
  • نماز
    • پی نوشت ها
    • آثار و اسرار نماز
    • ارزش نماز واجب
    • افعال و اذکار نماز
    • اهمیت نماز جماعت
    • حضور قلب و کمال نماز
    • اهمیت وقت نماز
    • نماز معصومین
    • نماز در خانواده
    • نماز شب
    • نماز جمعه
    • اهمیت نماز مستحبی
    • اهمیت وجایگاه مسجد
    • شهدا و نماز
  • همراه با زائران حسین.علیه السلام
  • حکایت
  • پاسخ به شبهات
  • تغذیه سالم
  • شیعه شناسی
  • ۱۴ معصوم
  • پرسش و پاسخ طبی
  • روضه
    • توسل
  • مناجات نامه ی آیت الله حسن زاده آملی
  • تفسیر
    • پی نوشت های تفسیر
  • کودکانه
  • معادشناسی
  • داستانهای مفید
  • ادعیه
  • مدافعان حرم
  • توحید مفضل
  • مناجات
  • بصیرت سیاسی
  • غدیریه
  • شبهات محرم
  • سبک زندگی عاشورایی
  • آیینه خدا
  • (مطالب روز-بیانات رهبری-احادیث
  • شمش الشموس
  • سی شب-سی آیه
  • مطالب ناب
  • بیانات رعبری
  • به قلم خودم
  • بیانات ناب رهبر
  • وحدت حوزه و دانشگاه
  • وحدت حوزه و دانشگاه
  • انقلاب در قاب خاطرات
  • سبک زندگی و روایت الگوی زن مسلمالن در فضای مجازی
  • آشپزی
  • سواد رسانه ای
  • کلام امیر بیان(نهج البلاغه)
  • حجاب و عفاف
  • خنده حلال
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان